نشریهی ایندیپندنت در مقالهای از شارلوت کریپس چند نقل قول عاشقانه را از شخصیتهای خوشبخت یا نگونبخت شاهکارهای ادبیات کلاسیک، از «آناکارنینا» تا «غرور و تعصب»، انتخاب کرده است که در ادامه میخوانید. این پست مناسبتی ندارد. اما عشق آن گوهری است که ما همه برای زندگی در هر وجه آن نیاز داریم.
ادبیات در تاریخ پر از داستانهای عاشقانهی خارقالعاده است. داستانهای عاشقانه از دیرباز و هنوز از پرطرفدارترین ژانرهای ادبی به شمار میروند. شاید بسیاری بر این باور باشند که ژانر رمانتیک ژانر عوام است و اصلاً پرداختن به موضوع عشق دستکم در دنیای امروز دیگر الویت نیست، یا بهتر است نباشد. چراکه جهان امروز دغدغههای مهمتر و پیچیدهتری دارد که موضوع عشق جزوشان نیست. یا اینکه مقولهی عشق دیگر معنا و اعتبار ندارد. اما عشق پدیدهای انسانی است و تا زمانی که گونهی انسانی وجود دارد عشق هم وجود خواهد داشت؛ ولو عدهای بر این باور باشند که بیش از اندازهای که باید به آن بها داده شده است.
به هر حال، نمیتوان کتمان کرد که عشق محرکهی انسان، آن انگیزهی حیات است که هر چقدر نوگرایی بخواهد آن را کمرنگ کند، مهم و والا باقی میماند. البته این پتانسیل را دارد که سخیف شود و مورد سوء استفاده قرار بگیرد که این مستقیماً به میزان درک و خوانش و بینش انسان از عواطف انسانی و هر آنچه به ساحت انسان تعلق دارد برمیگردد. این را هم نمیشود نادیده گرفت که همین قصههای عاشقانه در ادبیات هستند که بازار نشر و کتاب را زنده نگه میدارند، دستکم در کشورهایی که کتابخوانی الویت نیست و تنها شاید عشق و قصههای سادهی عاشقانه بتواند خریدار، مصرف گسترده، داشته باشد.
اما آنچه در تاریخ میماند به طور قطع نه قصههای عاشقانهی آبکی که بعضی از آثار مهمترین نویسندگان بزرگ کلاسیک جهان هستند، و بعضاً دیگرانی که مسیرشان را ادامه دادهاند. این عاشقانههای تأثیرگذار و جریانساز در ذهن و حافظهی جمعی ما ثبت شده و تا ابد ماندگار خواهند بود. از هیتکلیف و کاترین «بلندیهای بادگیر» تا رومئو و ژولیت در نمایشنامهی شکسپیر و سیسیلیا و روبی در «تاوان»، اینها تنها چند مثال از مشهورترین داستانهای عاشقانهی ادبیاتاند که به ما میگویند عمیقاً عاشق بودن به واقع چه حسی دارد.
چه جنون لحظهای ناشی از عاشقشدن باشد و چه درد عشق یکطرفه، داستانهای عاشقانه به ما کمک میکنند عشق را هدایت، و قلبمان را تا جای ممکن درک کنیم، و در عین حال کمکمان میکنند از واقعیت بگریزیم. مهمتر از همه قدرت عشق را به ما یادآور میشوند؛ اینکه چطور عشق میتواند ناگهان درون زندگیتان بخزد و دنیایتان را تغییر دهد. یا اینکه چطور به یک زن در حالی که ابراز و خواستن عشق را برایش گناه و ممنوع میدانند قدرت میدهد که پی عشقش را بگیرد، حتی اگر به قیمت از دست رفتن جانش تمام شود.
ابراز عشق در زندگی واقعی چندان ساده نیست، شاید به این خاطر باشد که انسان مدرن به طور کلی عشق را باور ندارد و آن را متعلق به ساحت خیال میداند، چرا که جهان را خالی از معنا میداند. و قطعاً به همین خاطر است که آنها که ادبیات میخوانند به عشق بها میدهند و آن را باور دارند؛ بهخصوص وقتی به قلم نویسندگانی چون لئو تولستوی، خواهران برونته و البته استاد امر، ویلیام شکسپیر، روی کاغذ میآید، این قدرت را دارد که ما را با این احساسات پرتلاطم عاطفی آشنا کند. در ادامه، نه نقل قول عاشقانه را از آثار مهم ادبی که به سینما راه پیدا کردهاند برگزیدهایم؛ طبیعتاً خواهران برونته و جین آستین سهم زیادی در این فهرست دارند.
۱. کاترین به نلی در «بلندیهای بادگیر» (Wuthering Heights) اثر امیلی برونته، ۱۸۴۷
«بلندیهای بادگیر» که با عنوان «عشق هرگز نمیمیرد» هم در بازار نشر ایران با ترجمههای متعدد منتشر شده است، تنها رمان امیلی برونته یکی از خواهران برونته است که اثر مهم و پیشرویی در ادبیات کلاسیک به شمار میرود. این رمان قرن نوزدهمی داستان عاشقانهی ممنوعهی میان مردی یتیم به نام هیتکلیف، که در کودکی به فرزندی خانوادهای در میآید، و دختر این خانواده، کاترین، است که ناکامیاش مرد را به کام خشم و انتقام میبرد. در بخشی از این رمان کاترین به نلی که کارگر خانواده است و قصه از نگاه او روایت میشود میگوید:
«من اگر حالا با هیت کلیف ازدواج کنم خوار و خفیف میشوم؛ بنابراین او هیچوقت از علاقهی من به خودش آگاه نخواهد شد. و عشق من به او نه خاطر ظاهرش که به این خاطر است که او حتی از خودم به من شبیهتر است. روح انسان از هرچه ساخته شده باشد، روح من و او یکی است…»
۲. نقل قول عاشقانه رومئو در وصف ژولیت «رومئو و ژولیت» (Romeo and Juliet) اثر ویلیام شکسپیر، ۱۵۹۷
حتی کسانی که ادبیات نمیخوانند هم اسم «رومئو و ژولیت» و قصهی عاشقانهی تراژیک کوتاهشان را شنیدهاند. قصهی تکخطی این عشق ناکام را در بسیاری از آثار ادبی و سینمایی خواندهاید و دیدهاید. خلاصه داستان این نمایشنامهی شکسپیر بزرگ این است؛ یا میگذارید ما به هم برسیم یا خودمان را میکشیم. بدیهی است که هم ترجمههای زیادی از این اثر شده و هم فیلمهای تلویزیونی و سینمایی بسیاری بر اساس آن ساخته شده است. نقل قول عاشقانه رومئو را در وصف عشقش به ژولیت بخوانید:
«آیا قلبم تا به این لحظه عاشق شده بود؟ ای چشم من، آن را انکار کن، چون که من به این شب هرگز زیبایی واقعی را ندیده بودم.»
۳. لوین در «آنا کارنینا» (Anna Karenina) اثر لئو تولستوی، ۱۸۷۸
باز هم یک عاشق ممنوعه در خانوادهای اشرافی، و باز هم داستان عاشقانهای که در زمانهی خود (و هنوز هم) پیشرو است، چراکه یک زن در راه به حقیقت تبدیل شدنش، بر خلاف تمام اصول و قوانین، قدم برمیدارد. البته این تنها یکی از خطوط داستانی عاشقانهی ممنوعهی این کلاسیک است که بین آنا و ورونسکی اتفاق میافتد. این نقل قول عاشقانه که میخوانید دربارهی علاقهی شخصیت دیگری به نام لوین است که دلدادهی زن دیگری است.
«رفت که دیگر او را نبیند، انگار که این دختر خورشید است؛ اما باز هم او را میدید، مثل خورشید که حتی اگر در دیدرس نباشد، همهجا هست.»
۴. نقل قول عاشقانه جین ایر دربارهی همسرش «جین ایر» (Jane Eyre) اثر شارلوت برونته، ۱۸۴۷
تم شاهزاده و گدا یکی از محبوبترین تمهای ادبی است که شارلوت برونته در رمان «جین ایر» به مهارت از آن بهره برده است. جین ایر دختر یتیمی است که بعد از تحمل سالها زندگی پر از غم و رنج به عمارت آقای راچستر میآید تا معلم سرخانهی دخترش ادل باشد. اما بین او و ارباب خانه که کمی هم تلخ است رابطهای عاشقانه شکل میگیرد. این نقل قول عاشقانه از زبان جین در وصف عشق خالصش به آقای راچستر است.
«اکنون ده سال است که ازدواج کردهام. خوب میدانم که زندگی کردن منحصراً برای و با شخصی که انسان او را بیش از هر کس دیگری در دنیا دوست دارد چه معنی میدهد. حس میکنم بینهایت خوشبختم – آنقدر خوشبخت که با کلمات نمیتوان بیان کرد – چون من تمام زندگی همسرم شدهام و او تمام زندگی من. هیچ زنی تاکنون مثل من به همسرش نزدیک نبوده: تمام گوشت و پوست و استخوان [و همهی وجودمان] با هم آمیخته است. من از مصاحبت ادواردم احساس خستگی نمیکنم و او هم همین است. یک روح در دو بدنیم: در نتیجه، همیشه با هم هستیم. با هم بودن برای ما به گونهای است که در آن واحد هم از لذت تنهایی برخورداریم و هم از مصاحبت یکدیگر خوشحال.»
۵. دارسی به الیزابت در «غرور و تعصب» (Pride And Prejudice) اثر جین آستین، ۱۸۱۳
یک نظریهپرداز فمنیست مهم امریکایی میگوید تعریف ما از عشق عموماً بر اساس نگاهی مردانه شکل گرفته است؛ چرا که بیشتر داستانهای عاشقانه را مردان مینویسند و نظام پدرسالاری باعث میشود زنان که بیشترین خریدار رمانهای عاشقانه هستند حرف نویسندهی مرد را بهتر و بیشتر از نویسندهی زن قبول داشته باشند. اما این نظریهپرداز معتقد است با توجه به اینکه عشق از اساس کاری زنانه است مردان از خیال خود دربارهی عشق مینویسند نه آنچه حقیقت دارد.
ادبیات جهان زنان نویسندهی پیشرویی را به خود دیده است که در زمانهای که زنان مجبور بودند برای نوشتن هویت خود را پنهان کنند از عشق گفتند؛ از آنچه عشق از نگاهشان باید باشد که صرفاً خواهشی زنانه نیست. یکی از زنان پیشرویی که چنین درکی از عشق داشت جین آستین، این رماننویس بزرگ بریتانیایی، بود که تعداد چاپهای دوبارهی رمانها و اقتباسهایشان حتی قابل محاسبه نیست. در آثار او خبری از تعریف کلیشهی زن ناز است و مرد نیاز نیست. در واقع، او با خلق مردانی که بی مهابا عشق میورزند، یا با قرار دادن آنها در مقابل زنانی که ازشان میخواهند از ابراز عشق نترسند برای مردان نسخهی عشق میپیچد که ای مردان به زنان این چنین عشق بورزید.
یکی از مهمترین و محبوبترین آثار جین آستین«غرور و تعصب» است که بر داستان عاشقانهی میان الیزابت و دارسی تمرکز دارد؛ داستانی که میخواهد به مردان بگوید عشق غرور و طبقه نمیشناسد. آنچه در ادامه میخوانید اعتراف عاشقانهی دارسی به الیزابت است که از ابتدای آشناییشان حاضر نبود به ابراز علاقهی مردی مغرور و خودپسند به آسانی پاسخ مثبت بدهد.
«هرچه کلنجار رفتم بیفایده بود. اثری ندارد. احساساتم مهار نمیشود. با اجازهی شما میخواهم بگویم که شما را جداً میستایم و دوست دارم.»
۶. ونتورث به ان در «ترغیب» (Persuasion) اثر جین آستین، ۱۸۱۷
باز هم شاهکاری ادبی دیگری از جین آستین که همانطور که از نقل قول عاشقانهی زیر پیداست شخصیت مرد در آن ابایی از ابراز عشق ندارد. «ترغیب» داستان ان الیوت، دختری پیشرو در آستانهی سی سالگی است که در محیطی بسته و محدود که ارزشهای کاذب بر آن حاکم است، زندگی میکند. او هشت سال پیش از این به ترغیب دوست خیرخواهش به خواستگاری مرد محبوبش جواب رد داده بود و حالا مرد بازگشته تا دوباره برای رسیدن به عشقش قدم بردارد. این نقل قول عاشقانه از زبان این مرد به ان است.
«جانم را میدری. نیم من درد است و نیم دیگرم امید. به من نگو که خیلی دیر کردهام، نگو که چنین احساسات گرانبهایی برای همیشه از بین رفتهاند. من بار دیگر خود را به تو میسپارم، با قلبی که متعلق به توست، حتی بیشتر از هشت سال و نیم پیش که آن را شکسته بودی. نگو که مردها زودتر از زنها فراموش میکنند، نگو که عشق مردها زودتر میمیرد. من هیچکس را دوست نداشتهام جز تو.»
۷. سیسیلیا به رابی در «تاوان» (Atonement) اثر ایان مکایوان، ۲۰۰۱
کیرا نایتلی و جیمز مکآووی در نمایی از فیلم محصول ۲۰۰۷ جو رایت که بر اساس این رمان ساخته شد
«تاوان» سال ۲۰۰۱ منتشر شده است اما قصه در سالهای بعد از جنگ جهانی دوم میگذرد که در خلال آن یک رابطهی عاشقانهی ممنوعه (ممنوعه به لحاظ اختلاف طبقاتی) میان دختری به نام سیلسیا و پسر خدمتکار خانواده رابی روایت میشود. براینی خواهر کوچکتر سیلسیا از رابطهی این دو باخبر میشود و از روی حسادت و عدم درک روابط بزرگسالانه رابطهشان را به خانواده لو میدهد، که راه این دو دلداده را از هم جدا میکند. این نقل قول عاشقانه از زبان سیلسیا به رابی است.
«من هرگز یک لحظه هم شک نداشتهام. دوستت دارم. عمیقاً تو را باور دارم. تو عزیزترین منی. دلیل زندگیام.»
۸. نقل قول عاشقانه دیوید کاپرفیلد دربارهی دورا اسپنلو در «دیوید کاپرفیلد» (David Copperfield) اثر چارلز دیکنز، ۱۸۴۹
دیوید کاپرفیلد را دیگر همه میشناسید، (البته نه دیوید کاپرفیلد شعبدهباز)، همان پسرک بیچارهای که شش ماه بعد از مرگ پدرش به دنیا میآید، گرفتار یک ناپدری بیرحم میشود و میرود تا با رنج و مصائب زندگی به تنهایی مواجه شود. اگر رمان را نخوانده باشید حتماً سریالی که بر اساس آن ساخته و از صدا و سیما خودمان- آن زمان که عملکرد بهتری در انتخاب محتوای فرهنگی داشت- پخش شد دیدهاید. رمانی که گفته میشود چارلز دیکنز بزرگ بیشتر از سایر آثارش دوست داشت چرا که تا حد زیادی از زندگی خودش الهام میگرفت. آنچه در ادامه میخوانید نقل قول عاشقانه او در وصف عشقش به دوراست که مایهی امید اوست و او را هم از دست میدهد.
«در یک لحظه گرفتار شده بودم؛ دیگر تصمیم خود را گرفتم؛ به کمند عشق اسیر افتادم؛ دورا اسپنلو را از جان دوستتر میداشتم. او فرشته است، حوری و پری است؛ خلاصه نمیدانم چیست؛ همان مطلوبی است که کسی تاکنون همانندش را ندیده است، ولی همه درصدد یافتن او هستند. یک لمحه به گرداب عشق افتادم؛ حتی یک لحظه هم فرصت توقف در کنار آن نشد؛ درنگ ممکن نشد؛ نظاره به جوانب نیز ممکن نشد؛ با سر درافتادم؛ حتی قدرت گفتن یک کلمه نیز در من نبود.»
۹. فلورنتینو آریزا به فرمینا دازا در «عشق سالهای وبا» (Love In The Time Of Cholera) اثر گابریل گارسیا مارکز، ۱۹۸۵
مشهورترین و محبوبترین رمان مارکز بعد از «صد سال تنهایی» که روایتی نه در وصف وصال که دربارهی ناکام ماندن عشق باز هم به خاطر اختلاف طبقاتی است. فلورنتینو، جوانی لاغر اندام و نحیف از خانواده ای متوسط، فرزند نامشروع مردی است که صاحب یک شرکت کشتیرانی است. او در کودکی پدرش را از دست داده است و با مادرش که مغازهای خرازی دارد زندگی می کند. در جوانی در تلگرافخانه مشغول کار میشود و وقتی برای رساندن یک تلگراف به خانهای وارد میشود، با دیدن دختر خانواده، فرمینا، عاشق او میشود؛ عشقی که قرار نیست به وصال برسد. این نقل قول عاشقانه خود گویای همهچیز است.
«بیش از نیم قرن در انتظار چنین فرصتی بودم تا بار دیگر وفاداری ابدی و عشق جاویدان خود را به تو ابراز کنم.»
منبع: independent