این روزها وقتی صحبت از فیلمهای کمترشناختهشدهای به میان میآید که طرفداران کوچک اما پرشوری را در فضای مجازی به خود اختصاص دادهاند، از عبارت «کالت کلاسیک» استفاده میکنند. قبل از فراگیری اینترنت و شبکههای اجتماعی، رسیدن به عنوان کالت کلاسیک برای یک فیلم بسیار کار دشواری بود. اما یکی از فیلمهایی که به این افتخار دست پیدا کرد و در واقع تبدیل به نمونهی مثالزدنی کالت کلاسیک برای دهههای آینده شد، فیلم «باشگاه مشتزنی» ساخته دیوید فینچر بود. با این وجود بسیاری از بینندگان هنوز نمیدانند که فیلم «باشگاه مبارزه» واقعا در مورد چه بوده و حرف حسابش چیست.
فیلم «باشگاه مشتزنی» محصول ۱۹۹۹، بر اساس رمان پرفروش چاک پالانیوک ساخته شده. این فیلم گروهی از بازیگران درجه یک را جلوی دوربین دارد و یک تیم کاربلد هم در پشت دوربین. باشگاه مبارزه با بازی برد پیت، ادوارد نورتون و هلنا بونهام کارتر توسط استاد مسلّم سینما یعنی دیوید فینچر ساخته شده. اگرچه این فیلم در گیشه چندان موفق ظاهر نشد، اما این ناکامی را با فروش DVD در طول سالهای بعد جبران کرد. نگاهی انداختهایم به برخی از موضوعات عمیقتر این فیلم برای طرفداران و علاقمندانی که نسل به نسل بر تعدادشان افزوده میشود.
هشدار: این مطلب بخشی از داستان و همینطور پایان فیلم را لو میدهد.
۱. مصرفگرایی بیش از حد راه حل مناسبی برای مشکلات نیست
فیلم با نمایش مردی عادی شروع میشود. مردی عادی که برای یک شرکت بیمه کار میکند. او حقوق مناسبی میگیرد، میتواند به دور تا دور کشور سفر کند و صاحب آپارتمانی است با جدیدترین وسایل و تزئینات. اما با این حال، علیرغم اینکه بنا به تعریف و تصور عمومی از موفقیت و خوشبختی، زندگی موفقی دارد و هر کالایی که دلش میخواهد در دسترسش است، عمیقاً ناراضی است، نمیتواند بخوابد و دائماً احساس بیحسی و پوچی میکند.
با پیشروی داستان، مرد پس از رها کردن همه داراییهای مادی خود با گروهی از مردان دیگر به خانهای مخروبه نقل مکان میکند و آنجا برای اولین بار واقعاً احساس زنده بودن و خوشحالی میکند. او متوجه میشود که بالاخره از دامی فرار کرده که بسیاری از مردم جامعه در آن گرفتارند. مردمی که معتقدند تجملات بیشتر منجر به خوشبختی میشود، در حالیکه در واقع تجملات تنها به پیلهی محافظ آسایش تبدیل میشود. پیلهای که ذهن را محکم در منطقهی راحتی نگه میدارد و شخص را بیحس و آرام میکند.
۲. خطرات گروهاندیشی
برخوردی تصادفی با تایلر دوردن فوقالعاده کاریزماتیک، خوشتیپ، باهوش، قوی و با اعتماد به نفس، قهرمان بینام باشگاه مبارزه را از پیلهی زندگی عادی و خالیاش بیرون میکشد. تایلر همان شخصی است که قهرمان فیلم آرزو دارد باشد. و او تنها کسی نیست که چنین احساسی دارد. همانطور که فیلم جلو میرود، مردان بیشتری تایلر را به عنوان رهبر خود میبینند. او مردی است که پاسخ تمام مشکلات زندگی را دارد. از قضا، بسیاری از بینندگان مرد فیلم نیز همین فکر را میکنند و اسیر ظاهر قضیه میشوند.
در نهایت معلوم میشود که تمام این تصورات مثبت نسبت به تایلر پوچ بوده. در اواخر فیلم، مشخص میشود که تایلر یک آنارکوتروریست نوظهور است که به دلایلی ترتیب بمبگذاری چند ساختمان را میدهد. زمانی که قهرمان داستان به نیت واقعی تایلر پی میبرد، دیگر خیلی دیر شده. سایر اعضای گروه توسط تایلر کاملا شستشوی مغزی شدهاند. آنها با تمام وجود به خدمت تایلر درآمدهاند و کورکورانه حاضرند برای او هر کاری انجام دهند، حتی اگر به قیمت زندگیشان تمام شود.
۳. خشونت فقط منجر به خشونت بیشتر میشود
بزرگترین اشتباه بسیاری از مردم در مورد باشگاه مبارزه این است که فکر میکنند فیلم خشونت را تمجید میکند در حالی که در واقع برعکس است. در ابتدا قهرمان داستان و تایلر، باشگاه مبارزه را تاسیس میکنند تا کسانی که میخواهند با ناامیدیهای زندگیشان مبارزه کنند فضایی مخصوص به خود داشته باشند. فضایی برای دعواهای فیزیکی وحشیانه که منجر به صدمات جدی میشد ولی با این وجود اعضای باشگاه احساس خوبی پیدا میکردند چون باعث میشد احساس مرد بودن کنند. آنها فکر میکردند که بالاخره کنترل زندگی خود را به دست گرفتهاند و هدفی واقعی در ذهن دارند.
اما این احساسات موقتی هستند. همانطور که قهرمان داستان بالاخره متوجه میشود، حضور در باشگاه مبارزه راه سالمی برای مقابله با احساسات یا تلاش برای داشتن یک زندگی شاد و متعادل نیست. تایلر به جای اینکه اعضا را از نظر ذهنی آزاد کند، از باشگاه برای شستشوی مغزی متحدانش استفاده میکرد تا آنها تبدیل به سربازان گوش به فرمانش شوند. همهی اینها در نهایت منجر به بمبگذاری چندین ساختمان در سراسر شهر میشود. تایلر دستور بمبگذاریها را میدهد در حالیکه قهرمان داستان فقط میتواند قتل عام را از دور تماشا کند… و این گونه است که یکی از بهترین پایانهای تاریخ سینما رقم میخورد.
۴. درصورت نرمال بودن شرایط محیطی، گاهی هم خودتان مسئول خوشبختی خودتان هستید
بزرگترین مشکل قهرمان باشگاه مبارزه، عادت او به وابستگی به دیگران برای احساس خوشبختی است. او با سوءاستفادهی عاطفی از دیگران و با تظاهر به اینکه از یک سری بیماریهای جدی رنج میبرد شروع به جلب ترحم میکند. بعداً هم به تایلر دوردن، به عنوان پاسخی برای همه نگرانیهایش و مردی که میتواند او را به رستگاری برساند، آویزان میشود.
متأسفانه، قهرمان داستان در نهایت متوجه میشود که تایلر یک جامعهستیز عاصی است که فقط وانمود میکند پاسخ تمام مشکلات زندگی را میداند. این باعث میشود قهرمان داستان به دراماتیکترین شکل ممکن و با شلیک گلوله به صورت تایلر پیوند عاطفی بینشان را قطع کند. در نهایت، وقتی قهرمان داستان از دست تایلر آزاد میشود آماده است تا مسئولیت زندگی خود را برعهده بگیرد، زیرا متوجه شده که این خودش بوده که زندگیاش را به آن نقطه رسانده و حالا هم میتواند تغییرش دهد.
منبع: movieweb