در روزگاری که استودیوهای بزرگ فیلمسازی برای کسب درآمد بیشتر به دنبال ساخت دنبالههای سینمایی غیرضروری و بازسازیهای لایو اکشن هستند، انیمیشن «داستان اسباب بازی ۵» (Toy Story 5) هم در فهرست آثار آیندهی پیکسار قرار گرفته و شاهد تلاش مذبوحانهی این استودیو برای افزایش طول عمر یکی از فرانچایزهای پرچمدارش هستیم.
قسمت اول «داستان اسباب بازی» کودکان سراسر دنیا را با دنیای شگفتانگیزی آشنا کرد که در آن اسباببازیها میتوانستند راه بروند و حرف بزنند و در نتیجه زندگی مخفیانهای را برای خودشان دست پا کردند. «داستان اسباب بازی ۲» دنبالهای احساسی بود که مخاطبان عمدتا کم سن و سالش را با جنبههای متفاوتی از اسباب بازیبودن و مفهوم رهاشدن آشنا کرد. سالها بعد وودی، باز و دوستان بانمکشان با «داستان اسباب بازی ۳» دوباره بازگشتند تا به مخاطبان یادآوری کنند چگونه آنها هم مثل اندی بزرگ شدند و حالا زمان خداحافظی با رفقای کوچولوی جذابشان فرا رسیده است. قسمت سوم این سوال را ایجاد کرد که با بزرگ شدن اندی تکلیف اسباببازیهای چه میشود و اصلا تا چه حد مقابل خاطرات دوران کودکیمان مسئول هستیم؟
«داستان اسباب بازی ۳» نتیجهای محکم و تاثیرگذار را برای فرانچایز به جا گذاشت؛ اندی اسباببازیهای دوران کودکیاش را برای رفتن به سوی آینده رها کرد و در عوض آنها را برای کودکی به جا گذاشت که عاشقانه دوستشان داشت و میتوانست روزهای خاطرهانگیز و زیبایی را با آنها بسازد. با این اوصاف ساخت قسمت چهارم اصلا ضروری به نظر نمیرسید اما از آن جایی که دیزنی نمیتوانست از سود زیاد این فرانچایز چشمپوشی کند، این کار را انجام داد اما «داستان اسباب بازی ۴» هم میتوانست به عنوان یک پایان خوش برای وودی تلقی شود؛ او در نهایت تصمیم گرفت از بانی دور شود و به عنوان یک اسباب بازی گمشده زندگی تازهای را با بو پیپ آغاز کند.
در چند روز گذشته پیکسار و دیزنی رسما تایید کردند که یک دنبالهی سینمایی دیگر هم برای «داستان اسباب بازی» در دست ساخت قرار دارد؛ دنبالهای که نه تنها غیرضروری است بلکه میتواند یک پایان قابل قبول و خاطرهانگیز را هم برای همیشه در ذهن مخاطبان خراب کند. این شما و این ۱۰ دلیل که توضیح میدهند چرا ساخت «داستان اسباب بازی ۵» از بیخ و بن اشتباه است.
۱۰- اسپین آف «لایتیر» شکست مفتضحانهای خورد
«لایتیر» (Lightyear) به عنوان تازهترین اسپین آف این فرانچایز نشان داد فیلم موردعلاقهی اندی در «داستان اسباب بازی» چه بود و چرا باز لایتیر را خیلی دوست داشت. متاسفانه این فیلم اصلا نتوانست توجه طرفداران پروپاقرص این مجموعه را به خودش جلب کند.
از انتخاب کریس ایوانز به جای تیم آلن برای صداپیشگی شخصیت اصلی گرفته تا داستان فیلم که به اندازه سایر قسمتهای «داستان اسباب بازی» جذاب نبود همه و همه باعث شدند «لایتیر» به یکی از مفتضحانهترین شکستهای دیزنی و پیکسار در چند سال اخیر تبدیل شود. جالب است از همان ابتدا هم کمتر طرفداری به داستان منشأ شخصیت باز لایتیر علاقهمند بود اما این فیلم هم صرفا یکی از بسیار پروژههای پولسازی بود که باید ساخته میشد، چه مخاطبان دوست داشتند و چه نه.
۹- داستان وودی کامل شده است
شخصیت وودی در طول چهار قسمت «داستان اسباب بازی» کاملا شکل گرفت؛ خصومت وودی با باز در نهایت به دوستی ختم شد و در حالی که عشق و وفاداری شدیدی به اندی و اسباببازیها داشت در قسمت سوم تصمیم گرفت برای آیندهی اندی هم که شده با بانی زندگی کند. همهی اینها نشان میدهد وودی کاملا درک میکند اندی رشد کرده و آمادهی ورود به مرحلهی تازهای از زندگی است.
با این حال وقتی در «داستان اسباب بازی ۴» به بو پیپ میپیوندد، متوجه میشود دنیای دیگری هم ورای جهان کوچکش وجود دارد که در آن جا اسباب بازی گمشده بودن مفهوم و معنای کاملا متفاوتی با آن چه همیشه فکر میکرده، دارد. دور شدن وودی از دوستان دیرینهاش داستانش را کامل میکند. او حالا میداند که برای ادامهی زندگی لزوما به یک بچه وابسته نیست و اگر یک اسباب بازی گم شده باشد میتواند به شادی صدها کودک و اسباب بازی دیگر کمک کند.
۸- باز توانست بدون وودی نقش و هویت تازهاش را بپذیرد
اگرچه وودی و باز سالها به عنوان یک زوج بانمک و همه فن حریف شناخته میشدند اما در پایان «داستان اسباب بازی ۴» باز بالاخره پذیرفت که باید بدون حضور وودی گروه را رهبری کند. البته این اولین باری نبود که او بدون وودی گروه را رهبری میکرد اما این جدایی دائمی به نظر میرسید. او و وودی تصمیم میگیرند در یک لحظهی غمانگیز به دنبال زندگی خودشان بروند و به صورت انفرادی رشد و تکامل را تجربه کنند. با این حال باز هنگام جدایی از وودی بهترینها را برایش آرزو میکند؛ در نتیجه مخاطب به این نتیجه میرسد که شاید راه آنها در زندگی از یکدیگر جدا شده باشد اما همیشه بهترین دوستان هم باقی میمانند.
۷- شخصیت فورکی نمادی از نسل جدید است
در حالی که شخصیت فورکی مستحق داشتن یک اسپین آف نیست اما در هر صورت این مخلوق تصادفی بانی با مربیگری وودی، نمادی از نسل تازهی اسباببازیهایی است که میتوانند جایگزین وودی و رفقایش شوند. فورکی عملا یک نوزاد است که تازه متولد شده و بلافاصله هم احساس میکند به سطل زباله تعلق دارد و وودی مجبور است مدام ماهیت تازهاش به عنوان یک اسباب بازی را به او یادآوری کند.
وجود فورکی و به دنبال آن خداحافظی وودی بیشتر شبیه راهی برای گفتن این موضوع به نظر میرسد که شاید سفر قهرمان اصلی به پایان رسیده باشد اما ماجراجویی اسباببازیهای تازه هنوز هم ادامه دارد. با این حال شاید بهتر باشد این مفهوم تامل برانگیز خارج از صفحهی نمایش رها و قضاوت در این مورد به مخاطبان باهوش واگذار شود.
۶- اندی بزرگ شده است
هرچقدر هم بانی سرگرمکننده و بانمک باشد، باز هم نمیتوان از این واقعیت چشمپوشی کرد که مخاطبان با اندی به عنوان صاحب اصلی اسباببازیها بزرگ شدند. آنها سالهای طولانی را با اندی و رفقایش گذراندند، دنیا را از دریچهی نگاه او دیدند و حتی بارها سعی کردند به تقلید از ماجراهای اندی سر از دنیای مخفی و جذاب اسباببازیهایشان درآورند. با این همه وقتی این شخصیت در «داستان اسباب بازی ۳» بزرگ شد و با دوستان عروسکیاش خداحافظی کرد، مناسبترین موقعیت برای پایان فرانچایز بود و میتوانست به عنوان یک سهگانهی ماندگار به کارش پایان دهد.
یکی از مهمترین دلایلی که باعث شد سهگانهی اصلی خوب کار کند وابستگی عاطفی وودی به اندی و تلاشش برای ایستادن کنار صاحبش بود. غیبت اندی در قسمت چهارم و نحوهی رفتار بانی با وودی توجه مخاطبان زیادی را به خودش جلب کرد. درست است که اندی هیچ وقت قلب فرانچایز «داستان اسباب بازی» نبود اما بخش مهمی از عواطف و انگیزههای وودی برای پیشبرد داستان از وفاداری بیحدوحصرش به او سرچشمه میگرفت.
۵- ارتباط بانی با اسباببازیها هیچ شباهتی به اندی ندارد
وودی تقریبا در دقایق ابتدایی «داستان اسباب بازی ۳» برای نخستین بار با بانی ملاقات میکند، البته اولین ملاقات بقیهی اسباببازیها با او در پایان فیلم که اندی آنها را به بانی هدیه میدهد، اتفاق میافتد. در داستان «اسباب بازی ۴» ما با یک جهش زمانی به چند سال بعد میرویم و وودی را میبینیم که به کمد رانده شده و این در حالی است که بانی بقیهی اسباببازیها را عاشقانه دوست دارد و با آنها بازی میکند.
آیا «داستان اسباب بازی ۵» هم قرار است سرنوشت اسباببازیها در خانهی بانی را دنبال کند؟ در هر صورت فراموش نکنید که طرفداران قدیمی این مجموعه از نحوهی برخورد بانی با وودی اصلا خوشحال نبودند و از آن گذشته بانی نشان داد که با ورود فورکی، علاقهاش به سایر اسباببازیها را هم از دست داده و دوست دارد بیشتر وقتش را با او بگذراند.
۴- «داستان اسباب بازی ۳» دربارهی بزرگشدن بود
«داستان اسباب بازی ۳» فیلمی دربارهی بزرگ شدن، پذیرش آینده و رها کردن گذشته بود و وودی بهتر از هر شخصیت دیگری این مفاهیم را تجربه کرد؛ زیرا موفق شد از اندی بگذرد تا او آینده تازه و احتمالا روشنی را برای خودش بسازد. در سراسر فیلم تمام فکر مخاطبان این بود که بالاخره اندی دربارهی دوستانش چه تصمیمی میگیرد آیا آنها را بیرون میاندازد، با خودش به کالج میبرد یا در اتاق زیر شیروانی رهایشان میکند. با این حال هیچ کدام از این گزینهها سرنوشت روشن و ایده آلی برای اسباببازیهایی که تمام عمرشان را با صاحبشان گذراندند، نبود و بعضی از آنها دوست داشتند اندی دوباره به کار خوشحال کردن بچهها بیایند اما واقعیت دردناک این بود که اندی برای سالها با اسباببازیها بازی نکرده بود.
در پایان فیلم اندی را دیدم که برای آخرین بار با دوستانش بازی کرد و پس از خداحافظی با دوران شیرین کودکی به سمت آینده حرکت کرد.
۳- «داستان اسباب بازی ۴» یک پایان تازه و قابل تامل ارائه کرد
«داستان اسباب بازی ۴» را میتوان پایانی برای آن چه قرار بود در آینده اتفاق بیفتد، دانست. در حالی که انتقادهای بسیاری به فیلم وارد بود اما حداقل پایان تامل برانگیزی برای شخصیت وودی ارائه کرد. او تمام زندگیاش را وقف اندی کرده بود و هرگز نمیتوانست خودش را در قالبی غیر از اسباب بازی اندی بودن، بپذیرد اما در این فیلم با پی بردن به اتفاقاتی که برای بو پیپ به وقوع پیوسته، دیدگاه کاملا تازهای دربارهی اسباببازیهای گمشده پیدا کرد.
۲- شخصیتهای فرعی هیچ وقت خیلی رشد نکردند
وودی و باز اغلب ماجراهای پروپیمان و احساسی زیادی را از سر گذراندند اما سایر دوستانشان این شانس را نداشتند. مثلا جسی یکی از شخصیتهایی است که در قسمت دوم نقش مهمی داشت و بار چند لحظهی دراماتیک را بر دوش کشید اما متاسفانه ماجرا به همین اندازه محدود شد و این شخصیت در قسمتهای بعد رشدی نداشت و نقش خاصی را هم بر عهده نگرفت.
با این اوصاف به جز وودی و باز، بقیهی عروسکها نقش چندانی را در فرانچایز ایفا نمیکنند و در شرایطی که به نظر میرسد داستان وودی به پایان رسیده و اسپین آف «لایتیر» هم ثابت کرد مخاطبان به گذشتهی باز اهمیت چندانی نمیدهند، عملا گزینهی دیگری برای رهبری «داستان اسباب بازی ۵» وجود ندارد.
۱- پیکسار به جای دنبالهسازی باید بر داستانهای اصلی متمرکز شود
در نهایت مهمترین دلیلی که پیکسار باید بیخیال ساخت یک قسمت دیگر از «داستان اسباب بازی» شود این است که طراحی و ساخت فیلمهایی با داستانها و شخصیتهای کاملا تازه است که به پیشرفت استودیوها کمک میکند. در حالی که بعضی از دنبالههای سینمایی واقعا سرگرمکننده هستند اما باید اعتراف کنیم که معمولا لزومی برای ساختشان وجود ندارد و اگر از جنبههای مالی چشمپوشی کنیم، از بیخ و بن غیرمنطقی هستند.
با این حال فیلمهای تازهی پیکسار معمولا در داستانگویی و جذب مخاطب بسیار موفق عمل میکنند. متاسفانه در سالهای اخیر بیشتر استودیوها بر دنبالهسازی و ریبوت متمرکز شدن و این در حالی است که مخاطبان داستانهای اصلی آنها را صد برابر بیشتر دوست دارند. با نگاهی به فروش «داستان اسباب بازی ۴» و «لایتیر» میتوانیم به این نتیجه برسیم که مخاطبان از فیلمهای اوریجینال پیکسار بیشتر از این دنبالههای به شدت معروف استقبال کردند.
منبع: movieweb