فیلمهایی که براساس یک کتاب و با اقتباس از داستانی که پیش از آن توسط یک نویسنده طراحی شده، ساخته میشوند، اغلب آثار محبوبی هستند. البته همیشه این آثار به موفقیت نمیرسند و گاهی حتی تصورات خوانندگان کتابها را مخدوش میکنند. اما در هالیوود آثار بیشمار اقتباسی داریم که توانستهاند علاوه بر مخاطب عام، طرفداران نسخه ادبی آن اثر را هم راضی کنند. این آثار گاهی حتی از خود کتاب به شهرت بیشتری رسیدهاند. در این میان برخی از نویسندگان کتابها پس از موفقیت فیلم، وسوسه شدهاند ادامهای برای کتاب خود بنویسند. در ادامه این داستانها معمولا سرنوشت متفاوتی برای شخصیتهای اصلی به وجود میآید و با پایانبندی که در ذهن مخاطب شکلگرفته متفاوت است. در اینجا ۱۵ شخصیت آثار اقتباسی هالیوودی را مرور کردهایم که در ادامه کتابهایی که منبع الهام فیلمها بوده، سرنوشتی متفاوت پیدا کردهاند.
۱. در ادامه «چارلی و کارخانه شکلاتسازی» (Charlie and the Chocolate Factory) پدربزرگ و مادربزرگ چارلی بچه میشوند
رولد دال پس از اینکه در سال ۱۹۶۴ رمان کودکانه و فانتزی «چارلی و کارخانه شکلاتسازی» را نوشت، تصمیمگرفت ادامهای هم برای این داستان بنویسد. اما این موضوع تا سال ۱۹۷۱ و زمانی که اولین نسخه سینمایی اقتباسشده از روی این داستان یعنی «ویلی وانکا و کارخانه شکلاتسازی» ساخته شد، به تعویق افتاد. پس از انتشار این فیلم، دال رمان جدید خود را با نام «چارلی و آسانسور بزرگ شیشهای» با داستانی هیجانانگیزتر منتشر کرد. اما این ادامه داستان به اندازهای تخیلی بود که هیچوقت کسی نتوانست براساس آن فیلمنامه بنویسد. حتی زمانی که تیم برتون متخصص این ژانر تصمیم گرفت «چارلی و کارخانه شکلاتسازی» را بسازد، نتوانست سراغ ادامه آن برود. در واقع داستان چارلی با رسیدن کارخانه شکلاتسازی به او تمام نمیشود. او با ویلی ونکا باز میگردند که پدربزرگ و مادربزرگش را به کارخانه بیاورند، اما در میان راه به یک سفر فضایی ناگهانی میروند. در این میان پای رییس جمهور آمریکا هم به داستان کشیده میشود. اما مهمترین بخش ادامه این قصه، استفاده از یک اختراع جدید ویلی وانکا است. دارویی که میتواند سالخوردگان را جوان و حتی تبدیل به کودک کند. وانکا این دارو را روی پدربزرگ و مادربزرگ چارلی امتحان میکند. اما در پایان داستان آنها به سن واقعی خود بازمیگردند.
۲. شخصیت «فارست گامپ» (Forrest Gump) در ادامه بیخانمان میشود، با روح زنش حرف میزند و با تام هنکس واقعی در اسکار ملاقات میکند
فیلم «فارست گامپ» که در سال ۱۹۹۴ ساخته شده، تفاوتهای زیادی با منبع اقتباس خود که رمانی به همین نام نوشته وینستون گروم است، دارد. کتاب، تاریکتر و تا حد زیادی ناخوشایند است. اما وقتی گروم قصد داشت ادامه کتابش را منتشر کند، مجبور بود نه براساس خط داستانی قبلی خود بلکه بر مسیری حرکت کند که فیلم قصه را به آن سمت برده بود. در کتاب «فارست گامپ» جنی، همسر و عشق همیشگی فارست نمیمیرد. اما رابرت زیمکس برای پایان فیلم مرگ جنی را در نظر گرفته بود. این موضوع باعث شد که وینستون گروم در کتاب دوم، فارست را در حالتی قرار دهد که همیشه با روح زنش در حال صحبت کردن است. اما موضوع مهمتر این است که شخصیت فارست در کتاب دوم به مشکلات بزرگی برمیخورد که شاید برای فیلمی به روشنی «فارست گامپ» قابل تصور نباشد. او بیخانمان میشود، تجارت میگویی که داشته را از دست میدهد و حتی در برخی پروندههای زمان جنگ هم مقصر شناخته میشود. گروم برای اینکه آشتی میان کتاب جدید و فیلم موفق اقتباسی را نشان دهد، حتی در آخر کتاب شخصیت فارست گامپ را به مراسم اسکار میفرستد تا تام هنکس را ملاقات کند و روی سن اهدای جوایز هم حضور پیدا میکند.
۳. یک دهه پس از فیلم «فارغالتحصیل» (The Graduate) بن و الین، خانم رابینسون را برای زندگی جدید بچههایشان در بین خود میپذیرند
یکی از فیلمهای مشهور درام خانوادگی هالیوود در دهه ۶۰ میلادی که در اکران سینماهای ایران هم بسیار مورد توجه قرارگرفت، «فارغالتحصیل» ساخته مایک نیکولز است. این فیلم با اقتباس از رمانی آمریکایی به همین نام نوشته چارلز وب ساخته شده. در این فیلم داستان یک جوان از سطح متوسط جامعه آمریکا نشان داده میشود که چندان از شرایط زندگی در طبقه اجتماعی خود راضی نیست. اما راهی که برای فرار از این شرایط برای خود انتخاب میکند چندان با اعتقادات خانواده و عرف جامعه همخوانی ندارد. او به همسر سن بالای همکار پدرش، خانم رابینسون دل میبندد. در این میان رابطه احساسی میان او و دختر معشوقهاش یعنی الین، داستان را وارد فضاهای جالبی میکند. در نهایت بن، الین را از وسط مراسم عروسیش با مرد دیگری میرباید تا زندگی خود را دور از خانوادهها و قوانین دست و پاگیر آنها شروع کنند. فیلم «فارغالتحصیل» به موفقیت بسیار زیادی در گیشه رسید و جزو فیلمهای برتر هالیوود قرارگرفت. اما چارلز وب تا سالها بعد نوشتن قسمت دوم این کتاب را به تعویق انداخت. تا اینکه در سال ۲۰۰۵، ادامهای برای قصه زندگی بن و الین نوشت به نام «مدرسه خانوادگی» قصه این کتاب ده سال پس از داستان قبلی و در دهه ۷۰ میلادی میگذرد. بن و الین در یک جزیره بسیار دورتر از خانوادهها زندگی میکنند. تقریبا هیچکدام از قید و بندهای خانوادههای خود را ندارند و حتی تصمیم میگیرند فرزندانشان را به مدرسه نفرستند. اما به مشکلاتی برخورد میکنند و تنها راه چاره کمک گرفتن و حضور خانم رابینسون، مادر الین و معشوقه قبلی بن است. البته کتاب دوم به اندازه نسخه اول چندان موفق نبود.
۴. بیش از دو دهه پس از فیلم «بچه رزماری» (Rosemary’s Baby) حالا رزماری از کمایی ۲۶ ساله برخاسته و به جهنم فرستاده میشود
یکی از برترین رمانهای ترسناک که توانست به مقبولیت عام برسد و فروش بسیار بالایی داشته باشد، کتاب «بچه رزماری» اثر آیرا لوین است. رومن پولانسکی چند سال پس از شهرت این کتاب، فیلمی با اقتباس از داستان «بچه رزماری» به همین نام ساخت. داستان از این قرار است که رزماری که ناخواسته با همسرش در مجاورت همسایههایی عجیب زندگی میکند، حالا به اصرار اطرافیان باردار شده. در انتهای فیلم او متوجه میشود فرزند شیطان را در شکم دارد. این فیلم بسیار مورد توجه قرار گرفت و نامزد و برنده جوایز معتبری از جمله اسکار و گلدن گلوب شد. اما سی سال بعد در ۱۹۹۷، آیرا لوین، دنبالهای برای این کتاب نوشت به نام «پسر رزماری». در ادامه داستان رزماری با اینکه میداند فرزندش از شیطان است اما او را نگهمیدارد. پس از ۲۶ سال از یک کمای طولانی به هوش میآید و متوجه میشود پسرش یک رهبر کاتولیک مشهور در جهان شده. اما اینها همه نقشههای شیطان است. زمانی که رزماری از این ماجرا باخبر میشود، شیطان او را به جهنم میکشاند و حتی در آنجا با پسرش ارتباط جنسی که به دستور شیطان است برقرار میکند. با اینکه کتاب دوم هم مورد توجه طرفداران این داستان قرار گرفت، اما هنوز کارگردانی برای ساخت ادامه این داستان تمایلی از خود نشان نداده.
۵. در ادامه فیلم «برفشکن» افراد حاضر در قطار از ترس برخورد با بقایای قصه قبلی از ادامه مسیر منصرف میشوند
«برفشکن» فیلمی هیجانانگیز است که در سال ۲۰۱۳ توسط یک کارگردان کرهای ساخته شده. در این فیلم یک قطار از بازماندگان نسل بشر، در حرکت به سمت مکانی نامعلوم هستند تا به زندگی ادامه دهند. کره زمین یخزده و هیچ امیدی باقینمانده. اما در درون قطار هم میان طبقات مختلف اجتماعی درگیری وجود دارد. این فیلم براساس داستانهای کمیک فرانسوی با همین نام ساخته شده. اما فیلم با داستانها تفاوتهایی دارد. در انتهای فیلم، همه میمیرند و تنها دو بچه باقی میمانند. که آنها هم با دیدن یک خرس قطبی در افق مطمن میشوند که زندگی همچنان وجود دارد. اما در کتاب اول همه میمیمرند و هیچکس جان سالم به در نمیبرد. در کتاب دوم از ترس برخورد با خرابههای باقیمانده از قسمت قبل، بسیاری از کاوشگران از قطار پیاده میشوند. اما در آخرین کتاب چاپ شده اصلا داستان از قطار خارج شده و همان کاوشگران وارد دنیای آزمایشهای ژنتیکی میشوند.
۶. شخصیت اول فیلم «رانندگی» (Drive) در کتاب دوم نامش تغییر پیدا کرده و به دنبال انتقامجویی است
سال ۲۰۰۵ جیمز سالیس رمان هیجانانگیزی به نام «رانندگی» نوشت. بسیاری از منتقدان ادبی ساختار آن را مناسب برای کارگردانهایی مثل تارانتینو و سودربرگ میدانستند. اما بلاخره کارگردان دانمارکی ویندینگ رفن تصمیم گرفت فیلمی با اقتباس از این کتاب بسازد. حسین امینی، فیلمنامهنویس ایرانی بریتانیایی، کار تبدیل این کتاب به فیلمنامه را انجام داد و «رانندگی» در سال ۲۰۱۱ روی پرده سینماهای جهان رفت. این فیلم با استقبال زیادی در گیشه و از سوی منتقدان روبرو شد. در پایان فیلم «رانندگی» مردی که بدلکار بوده و بیشتر در زمینه ماشینها فعالیت داشته، همه چیز زندگی خود را از دست میدهد و با بدنی نیمهجان در ماشین خود میماند. اما جیمز سالیس وقتی یک سال پس از موفقیت این فیلم تصمیم گرفت ادامه کتاب را بنویسد، با تزریق کمی امید و هیجان بیشتر داستان را ادامه داد. در کتاب جدید شخصیت اول قصه نامش تغییر پیدا کرده، اما با توجه به همان تواناییهای خود در رانندگی، تصمیم میگیرد زندگی جدیدی برای خود بسازد. اما بازهم با اتفاقات عجیبی روبرو میشود. با وجود اینکه ادامه کتاب هم از نظر سینمایی قابلیت تبدیل شدن به فیلم را داشت، اما تا امروز کارگردان و نویسنده تمایلی برای ادامه همکاری با هم نشان ندادند.
۷. سالها پس از فیلم «انتخابات» (Election) تریسی برای رسیدن به مدیریت یک مدرسه تلاش میکند و دنبالهرو جریان میتو در آمریکا شده است
فیلم «انتخابات» یک درام ماجرایی درباره برگزاری انتخابات شورای مدرسه است. ریس ویترسپون بازیگر نقش تریسی برای بازی دیدنیاش در این فیلم در سن ۲۳ سالگی، در ۱۹۹۹ جایزه گلدن گلوب بهترین بازیگر نقش اول زن را دریافت کرد. تریسی دختری محکم و مبارز است که به تنهایی برای حضور در شورای مدرسه تلاش میکند. اما در نهایت به رقیب میبازد و در پایان فیلم هم طوری نشان داده میشود، انگار او پس از مدرسه هم هنوز دنبال کارهای سیاسی است. اما تام پروتا وقتی ادامه کتابی که فیلم «انتخابات» از آن اقتباس شده بود را مینوشت، تصمیم گرفت سرنوشت متفاوتتری برای شخصیت تریسی در نظر بگیرد. او حالا پس از بیست و چهارسال، دیگر دنبال فعالیتهای سیاسی نیست و در یک مدرسه حومه شهر، دستیار مدیر شده. تریسی در تلاش است به مدیریت مدرسه برسد و در این میان با جریان میتو که در آمریکا برای حمایت از حریم شخصی زنان به راه افتاده، همراه میشود و برخی از خاطرات مدرسه و همکاران مرد خود را به یاد میآورد.
۸. سرباز جوکر در ادامه «غلاف تمام فلزی» (Full Metal Jacket) دیگر وفادار به ارتش آمریکا نیست و به ویتکنگها میپیوندد
یکی از مشهورترین فیلمهای استنلی کوبریک «غلاف تمام فلزی» است. این فیلم که برنده اسکار بهترین اثر اقتباسی هم شده، به تاثیرات بد جنگ بر روح و روان سربازان میپردازد. کوبریک این فیلم را با اقتباس از رمانی که به شکل بیوگرافی توسط گوستاو هاسفورد نوشته شده، ساخته. داستان آن درباره عدهای سرباز است که برای جنگ ویتنام آموزش میبینند و در مسیر آموزش به دلیل فشارهای روحی دچار دگرگونی شخصیتی میشوند. آنها حتی پس از مدتی توسط فرمانده برای تمسخر دارای نامهای مستعاری میشوند و یکی از سربازان به جوکر شهرت پیدا میکند. در پایان «غلاف تمام فلزی» جوکر به دلیل روبرویی با ویتکنگها کشته میشود. اما چند سال بعد وقتی گوستاو هاسفورد ادامه کتاب را با نام «فانتوم بلوپر» نوشت، دیدگاه متفاوتی برای شخصیت جوکر در نظر گرفت. حالا او به یک فرد کاملا ضد جنگ تبدیل شده و پس از مدتی از ارتش آمریکا جدا شده و به ویتکنگها میپیوندد.
۹. پس از «باشگاه مبارزه» (Fight Club) راوی و مارلا ازدواج میکنند و دوباره سر و کله تایلر پیدا میشود
تریلر روانشناختی «باشگاه مبارزه»، یکی از آثار بحثبرانگیز دیوید فینچر در دهه ۹۰ است. ای فیلم خودش به اندازه کافی، پیچیده و همراه با پایانی غیرقابل باور است. اما نکته جالب پردازش قصهای پیچیدهتر از سوی نویسنده رمان «باشگاه مبارزه» در ادامه کتاب اول است. فینچر در سال ۱۹۹۹ این فیلم را براساس کتابی به همین نام که توسط چاک پالانیوک نوشته شده بود، جلوی دوربین برد. «باشگاه مبارزه» به دلیل پیچیدگیهای زیاد و ایراداتی که از سوی منتقدان به آن وارد شد، گیشه و اقبال در جشنوارهها را از دست داد. اما بعدها نسخههای خانگی آن فروشش را جبران کرد. این فیلم یک شخصیت بینام دارد که مدام از او به عنوان راوی نام برده میشود. او پس از چند شکست با مردی به نام تایلر روبرو میشود که جهانبینی متفاوتی دارد و تصمیم میگیرند با هم یک باشگاه مبارزه تاسیس کنند. آنها در ادامه از این باشگاه به عنوان محفلی برای حضور تروریستها استفاده میکنند. اما در انتها راوی متوجه میشود که تایلر توهم او است و با خودکشی از شر او خلاص میشود. اما چاک پالانیوک در کتاب «باشگاه مبارزه ۲» تصمیم گرفته به راوی نام سباستین را بدهد و او را در یک زندگی زناشویی با عشقی قدیمی به نام مارلا بگذارد که حالا یک بچه هم حاصل این ازدواج است. اما پیچیدگی داستان از جایی شروع میشود که زن سباستین با تغییر قرصهای او باعث بازگشت تایلر و تلاش او برای راه اندازی باشگاه تروریستی دیگری میشود. اما این تنها اتفاق عجیب در دنباله داستان نیست. بلکه نویسنده در کتاب دوم دیوار چهارم را میشکند و خود هم وارد داستان میشود و حتی در آخر قصه توسط تایلر به قتل میرسد.
۱۰. پس از «محرمانه لس آنجلس» (L.A. Confidential) شخصیت اکسلی، با یک رییس فاسد روبرو میشود و سعی میکند او را رسوا کند
فیلم جنایی و نئونوآر «محرمانه لسآنجلس» با اقتباس از سومین کتاب مجموعه چهارگانهای به نام «کوارتت ال ای» نوشته جیمز الروی، در سال ۱۹۹۷ ساخته شده. این فیلم به فساد موجود در میان افسران پلیس در دهه پنجاه میلادی در آمریکا میپردازد. در این میان به ارتباطات پنهانی پلیسها با سلبریتیهای آن سالها هم نگاهی جالب توجه دارد. در این فیلم شخصیت اصلی اد اکسلی یک افسر پلیس است که برای مبارزه با فساد و افشای یک قتل وارد پرونده میشود. فرماندهای به نام اسمیت در داستان حضور دارد که در آخر فیلم میمیرد، اما اطرافیان پروندههای اخلاقی و مالی او را رسوا نمیکنند. این در حالی است که در کتاب شخصیت اسمیت زنده میماند، اما برای اشتباهاتش پاسخگو نیست. جیمز الروی، نویسنده کتاب به دلیل تغییرات گسترده سازندگان فیلم و وفادار نبودن به کتاب، از این اقتباس اصلا راضی نبود. اما زمانی که قسمت چهارم کتاب به نام «جاز سفید» را مینوشت، بازهم اد اکسلی را به عنوان پلیسی برای مبارزه با فساد در نظر گرفت که اینبار هم برای برکناری و رسوایی رییس جدیدش تلاش میکند.
۱۱. در ادامهی «راههای فرعی» (Sideways) مایلز دوباره تصمیم میگیرد به یک سفر جادهای برود، اما اینبار علاوه بر جک همراهان دیگری هم دارد
رکس پیکت نویسنده آمریکایی در سال ۲۰۰۴، رمانی براساس زندگی خودش به نام «راههای فرعی» نوشت. پس از مدتی ناامیدی، الکساندر پین، تصمیم گرفت براساس این رمان فیلمی کم هزینه و در اصطلاح جادهای بسازد. داستان درباره یک نویسنده غمگین و بازنده به نام مایلز است که به اجبار به شغل معلمی روی آورده. او برای فرار از شرایطش همراه با دوستی به نام جک، راهی یک سفر برای رسیدن به شهر شراب یعنی سانتاباربارای کالیفرنیا میشود. این فیلم توانست اسکار بهترین اثر اقتباسی را بگیرد و برای بسیاری الهام بخش باشد. اما پس از موفقیت فیلم، رکس پیکت، در نسخه دوم کتاب، نتوانست این موفقیت را تکرار کند. او هفت سال بعد سراغ شخصیتهای کتاب اولش رفت اما داستان که روایت کرد بسیار متفاوت بود. دوباره مایلز به سراغ جک میرود تا سفر جادهای را باهم شروع کنند، اما اینبار مادر مایلز و خدمتکار فیلیپینی او در ماشین همراه آنها هستند. از طرفی، مایلز کتابی نوشته که باعث شهرت او شده و او حالا با شهرت کنار آمده و مشکلی با این موضوع ندارد. در واقع کتاب جدید خیلی از ارزشهای کتاب اول که در فیلم برجسته بود را زیر سوال میبرد.
۱۲. شخصیت هاوکی به عنوان قهرمان «آخرین موهیکان» (The Last of the Mohicans) در ادامه داستان دوباره عاشق زن دیگری میشود که میخواهد او را از بیابان عبور دهد
جیمز فنیمور کوپر، افسر ارتش آمریکا در جریان جنگهای داخلی این قاره بود. او در سال ۱۸۲۶ رمانی با نام «آخرین موهیکان» منتشر کرد که در آن به نبرد میان انگلیسها و فرانسویها برای تصاحب سرزمینهای مربوط به سرخپوستها در آمریکا پرداخته. در این رمان نام شخصیت اصلی هاوکی است. مردی بریتانیایی که بر اثر یک اتفاق سر از محل زندگی سرخپوستها درآورده و توسط آنها بزرگ شده است. او مترجم و راهنمای دو زن انگلیسی است که برای گردشگری به سرزمین سرخپوستها میروند. هاوکی عاشق یکی از این زنها میشود. اما پس از مدتی جنگ آغاز شده و شرایط به کلی تغییر پیدا میکند. در سال ۱۹۹۲ براساس این رمان فیلمی ساخته شد و دنیل دیلوئیس در نقش هاوکی بازی کرد. کوپر تنها یک رمان براساس ماجراهای جنگ داخلی آمریکا منتشر نکرده، بلکه در پنج کتاب در اکثر آنها شخصیت اصلی هاوکی است و اما نامش نتی بامپو، به مبارازت سرخپوستان پرداخته. اما در کتابی که یک سال پس از «آخرین موهیکان» نوشته شده، هاوکی بازهم عاشق میشود. اما او شخصیت مستقل و آزادیخواه دارد که چندان در عشق وفادار نیست و بیشتر به راه خود ادامه میدهد.
۱۳. در ادامه داستان «نابودی» (Annihilation) لنا درباره منطقه ممنوعه بازجویی میشود و حتی مسیر جدیدی برای همراهانش باز میشود
«نابودی» در سال ۲۰۱۸ توسط الکس گارلند، در ژانر اکشن و تخیلی ساخته شده. این فیلم اقتباسی است از کتابی به همین نام که بیشتر هدف آن بررسی مسایل محیط زیستی و تخریبکنندههای جو هستند. در فیلم شخصیت اصلی، لنا که یک زیست شناس است پس از تلاشهای فراوان برای نجات منطقهای به نام شیمر، در آخر به سوی همسرش باز میگردد. پایانبندی فیلم مبهم است و تنها به صحنهای که لنا در آغوش همسرش چشمانش برق میزند، ختم میشود. اما کتاب از این هم مبهمتر است و اصلا پایانبندی قابل درکی برای مخاطب ندارد. جف واندرمر مدتی بعد ادامه کتاب را براساس این قصه نوشت که حالا لنا برای فعالیتهایی که در منطقه شیمر انجام داده باید جوابگو باشد. این شخصیت در پایان کتاب دوم فرار میکند تا مسیر جدیدی برای همراهان خود به وجود آورد.
۱۴. شخصیت شرور جک فولی پس از «خارج از دید» (Out Of Sight) بازهم به زندان میرود و با برقراری ارتباط با یک دزد سابقهدار دوباره وارد ماجراهای جنایی و عاشقانه میشود
استوین سودربرگ در سال ۱۹۹۸ با اقتباس از رمانی به نام «خارج از دید» اثر المور لئونارد فیلمی اکشن به همین نام میسازد. جک فولی شخصیت اصلی فیلم، مرد شروری است که از زندان فرار میکند و در یک عملیات خرابکاری مجبور میشود یک مارشال نظامی آمریکا که زنی به نام کارل است را گروگان بگیرد. این اتفاق باعث ایجاد رابطه عاشقانهای میان آنها میشود. اما در کتاب این رابطه تا حد زیادی پیش نمیرود و فولی دوباره به زندان باز میگردد. فیلم در سال ۱۹۹۹ نامزد جایزه اسکار بهترین فیلم اقتباسی شد. لئونارد پس از ۱۱ سال تصمیم گرفت ادامهای برای این کتاب بنویسد. در داستان جدید جک فولی بازهم در زندان به فکر کارهای خلاف است و در این میان با یک دزد سابقهدار آشنا میشود. این آشنایی باعث میشود که فولی با دوست دختر رفقیش که در زندان است ارتباط عاشقانه برقرار کند. این رابطه به او کمک میکند که در بیرون از زندان به جایگاه مهمی برسد.
۱۵. پس از سالها تام ریپلی، شخصیت اصلی «آقای ریپلی با استعداد» (The Talented Mr. Ripley) با یک زن پولدار فرانسوی ازدواج کرده و شریک یک عملیات جعل آثار هنری شده
پاتریشیا هایاسمیت در دهه ۵۰ میلادی رمانی جنایی و روانشناسانه به نام «آقای ریپلی با استعداد» نوشت. در سالهای پایانی دهه ۹۰ میلادی این رمان نظر آنتونی منگلا از کارگردانان هالیوود را جلب کرد و او فیلمی با همین نام ساخت. در این فیلم شخصیت ریپلی یک جامعهشناس است که دچار اختلال شخصیتی شده و یک وجه قاتل دارد. او دوست نزدیکش را میکشد و تا آخر عمر خود را وارث او میکند. از سوی دیگر روابط همجنسگرایانهای با شخصیتی به نام پیتر برقرار میکند. اما در آخر معلوم میشود پیتر یک توهم است و آن را هم میکشد. هایاسمیت در دهه ۷۰ ادامه این کتاب را نوشته و پس از آن سه دنباله دیگر هم برای داستان در نظر گرفته. اما موضوع اصلی در رمان دوم که ادامه شخصیت ریپلی است، ازدواج او با یک زن پولدار فرانسوی و رسیدن به ثروتی افسانهای است. ریپلی به اینها راضی نیست و در عملیات جعل آثار هنری هم حضور پیدا میکند. پس از لو رفتن واقعیت چهره ریپلی، او مجبور میشود دوباره شخصیت قاتل خود را بیدار کند.
منبع: Ranker