سینما

۱۸ سکانس برتر فیلم‌ها که از نقاشی‌های معروف الهام گرفتند

هنر و سینما از همان آغاز ارتباطی پیچیده و در عین حال پر بار با یکدیگر داشتند. فیلم‌سازان اغلب از آثار هنری الهام می‌گرفتند و کار‌های هنرمندان بزرگ در انتخاب همه چیز از پالت رنگی تا ساختار تصاویر و سکانس‌ها آن‌ها را راهنمایی می‌‌کردند. مثال‌های متعددی از کارگردان‌ها وجود دارد که با سکانس‌هایی از فیلم‌های خود، یادآور آثار هنرمندان نامداری مثل ساندرو بوتیچلی، لئوناردو داوینچی و ونسان ون گوگ بوده‌اند.

در روز‌های نخست هنر هفتم، این تلقی وجود داشت که مدیوم سینما باید از دیگر اقسام هنر متمایز باشد. این تفکر مبتنی بر نمایش تصاویر انتزاعی به شکلی خاص بود تا پاسخ احساسی درخوری را برانگیزد. کارگردان‌های فیلم‌های صامت نمی‌خواستند تنها به میان‌نویس‌ها متکی بمانند. آن‌ها طالب این بودند که تنها با ارائه‌ی تصاویر داستان خودشان را روایت کنند.

به همین دلیل، نقاشی‌ها به منبع الهام مهمی برای بسیاری از کارگردان‌ها تبدیل شدند و کارگردان‌ها با ترسیم تصاویر مشهور در فیلم‌های خود، این آثار را عملا باز‌آفرینی می‌کنند. شاید کارگردان و نقاش با ابزار‌های متفاوتی دست به خلق اثر خود بزنند، اما عملا خلق این آثار به نتیجه‌ی واحدی منتهی می‌شود: رهنمون‌کردن مخاطب خودشان به جهانی که در چارچوب یک قاب نهفته است.

۱. خباثت ذاتی (Inherent Vice)

شام آخر / خباثت ذاتی

  • محصول: ۲۰۱۴
  • کارگردان:‌ پل توماس اندرسون
  • منبع الهام: «شام آخر» اثر لئوناردو داوینچی

«شام آخر» لئوناردو داوینچی صحنه‌ای از انجیل یوحنا را به تصویر می‌کشد، باب سیزدهم آیه‌ی ۲۱ که در آن حضرت مسیح اعلام می‌کند که یکی از ۱۲ حواری‌اش، به او خیانت خواهد کرد. در حالی که نقاشی‌های پیشین «شام آخر» یهودا را به شکل تنها حواری به تصویر کشیده‌ بودند که هاله‌ی نوری به دور خودش ندارد، دیوار‌نگاره‌ی روغنی داوینچی تصویری متفاوت را عرضه می‌کند و فرد خائن را با سری نشان می‌دهد که در سایه‌ها ظاهر می‌شود.

در سکانسی از «خباثت ذاتی»، پل توماس اندرسون شاهکار مذهبی داوینچی را بازآفرینی می‌کند جایی که گروهی از هیپی‌ها دور میزی جمع شده‌اند تا پیتزا بخورند. عکاسی وارد می‌شود تا عکس از این جمع بگیرد و تصویر آن‌ها را درست در لحظه‌ای ثبت می‌کند که اعضای جمع مثل نفرات «شام آخر» نشسته‌اند. هم‌سفره‌شدن برای خوردن یک پیتزای پرملات.

مجسمه طرح شام آخر کد GH-1022

تابلو فرش ماشینی دنیای فرش طرح شام آخر کد 139

۲. جن‌گیر (The Exorcist)

جن‌گیر / امپراتوری نور‌ها

  • محصول: ۱۹۷۳
  • کارگردان:‌ ویلیام فریدکین
  • منبع الهام: «امپراتوری نور‌ها» اثر رنه ماگریت

«امپراتوری نور‌ها» که توسط یکی از مهم‌ترین و جاودانه‌ترین هنرمندان نهضت سورئالیسم رنه ماگریت خلق شده است، این هنرمند را بار دیگر در حالی نشان می‌دهد که به جست‌وجوی خودش در ترکیبات ضد و نقیضی که ذهن را به چاش می‌کشد، ادامه می‌دهد. با تصویر خانه‌هایی که به نظر می‌رسد در فضایی مابین روز و شب بنا شده‌اند. در این نقاشی، نور روز در بخش بالایی اثر و شب در بخش پایینی اثر کنار هم قرار می‌‌گیرند و حس گیج‌کننده‌‌ای از نابه‌جایی را به آدم القا می‌‌کند.

کارگردان «جن‌گیر» ویلیام فریدکین اثر ماگریت را برای نمایش سکانسی بازسازی کرده است که در آن کشیش به سمت خانه‌ای که دختر تسخیر‌شده در آن حضور دارد، نزدیک می‌شود. هم در استفاده‌ی کارگردان از نور و هم در ترکیب‌بندی کلی قاب، سکانس به شکلی شگفت‌انگیز یادآور چرخه‌ی حاضر در نقاشی «امپراتوری نور‌ها» است و و به شکلی بی‌نقص، هاله‌ی معنوی نامتجانسی که خانه را احاطه کرده است، به تصویر می‌کشد.

۳. رویاها (Dreams)

رویاها / گندم‌زار و کلاغ‌ها

  • محصول: ۱۹۹۰
  • کارگردان:‌ آکیرا کوروساوا
  • منبع الهام: «گندم‌زار با کلاغ‌ها» اثر ونسان ون‌ گوگ

«گندام‌زار با کلاغ‌ها» که یقینا یکی از مشهورترین آثار ون ‌گوگ است، به عنوان آخرین اثری شناخته می‌شود که هنرمند قبل از اقدام به خودکشی آن را تکمیل کرد اما حقیقتی که باید از آن پرده برداشت، این است که او آثار متعددی را بعد از این نقاشی تکمیل کرده است. با این حال، به نظر می‌رسد که هنرمند نامدار هلندی، با خلق هر اثری بر روی بوم نقاشی دچار نوعی سودازدگی می‌شد. این اثر با آسمان سیاهش که با نشانه‌هایی به شکل پرندگان در حال پرواز پر ‌شده است، مثال خوبی از این موضوع است.

آکیرا کوروساوا کارگردان صاحب‌سبک ژاپنی این نقاشی را با یکی از قاب‌های زیبای خود در فیلم «رویاها» بازآفرینی کرده است که یحتمل شخصی‌ترین و عزیز‌ترین فیلم اوست. این فیلم دهه‌ی نودی ظاهرا بر اساس رویاهایی واقعی که کارگردان آن‌ها را تجربه کرده، ساخته شده است، وقتی که دلش را به دریا زد و از خواب غفلت بیدار شد و فیلم خود را به هشت قسمت داستانی که به شکل حیرت‌انگیزی متعالی بودند، تبدیل کرد. فیلمی که در آن مارتین اسکورسیزی نیز نقش‌آفرینی کرده است و در تلاش است تا با بهتر‌کردن لهجه‌ی خود نقش ونسان ون‌ گوگ را در این فیلم بازی کند.

بیشتر بخوانید
۱۰ تصویر واقع‌گرایانه از شخصیت‌های جامعه‌ستیز در فیلم‌های سینمایی

کارت پستال ماسا دیزاین طرح ونسان ون گوگ کد POST138

۱۹,۰۰۰

۱۳,۳۰۰

تومان

کتاب  Van Gogh اثر  Ortrud Westheider  انتشارات پرستل

۲,۱۶۰,۰۰۰

تومان

۴. شور زندگی (Lust for Life)

شور زندگی / کافه شبانه

  • محصول: ۱۹۵۶
  • کارگردان:‌ ویسنت مینلی
  • منبع الهام: «کافه شبانه» اثر ونسان ون‌ گوگ

اثری دیگر از ون ‌گوگ. «کافه شبانه» که در سال ۱۸۸۸ تکمیل شده، بر روی بوم آماده‌ی صنعتی سنگین اجرا شده است. این نقاشی تصویر داخل یک کافه‌ی ساکت بعد از فرارسیدن شب را نشان می‌دهد. پنج نفر مشتری در میز‌ها در راستای دیوار‌های قرمز در سمت چپ و راست نشسته‌اند، در حالی که پیش‌خدمت با یک کت رنگ‌پریده، نگاه تماشاگر را به سمت میز بیلیاردی که در وسط اتاق جای گرفته است، می‌کشاند.

این اثر هنری برجسته با بیشترین جزئیاتش که حتی رنگ دیوار‌ها را هم در بر می‌گیرد، در فیلم بیوگرافیک ونسان ون ‌گوگ یعنی «شور زندگی» از نو خلق شده است. دهه‌ها بعد، دوروتا کوبیلا و هیو ولشمن حتی یک قدم دیگر نیز برداشتند تا داستان زندگی ون ‌گوگ را با ساخت انیمیشنی از نقاشی‌های این هنرمند سبک پست‌امپرسیونیسم تعریف کنند.

۵. هزارتوی پن (Pan’s Labyrinth)

هزارتوی پن / ساتورن فرزندش را می‌بلعد

  • محصول: ۲۰۰۶
  • کارگردان:‌ گیرمو دل‌تورو
  • منبع الهام: «ساتورن پسرش را می‌بلعد» اثر فرانسیسکو گویا

نقاشی‌‌های زیادی نیستند که به اندازه‌ی این اثر فرانسیسکو گویا آزار‌دهنده باشند. حتی اگر شما هیچ چیزی از هنر سرتان نشود، این پرتره‌ی خدای یونانی که یکی از فرزندان خود را تکه‌تکه می‌کند و چنان از خود بی‌خود شده که چشمانش از حدقه بیرون زده است، عمیقا برایتان دلهره‌آور خواهد بود. البته چیزی که بیش از هر چیزی نگران‌کننده است، این موضوع است که اصلا این اثر به خصوص برای فروش طراحی نشده بود. این اثر بر روی دیوار‌های خانه‌ی گویا که به ویلای یک ناشنوا شهرت داشت، نقاشی شده بود آن هم شاید صرفا به این دلیل فرضی که به چیزی که عمیقا از روانش برخاسته، جان دهد.

گیرمو دل‌تورو از این نقاشی سال‌های ۱۸۲۳-۱۸۱۹ به هنگام ساخت فیلم فانتزی سیاه خود «هزارتوی پن» الهام گرفت و از چهره‌‌ی این آدم‌خوار برای ساخت مدل مرد بی‌چهره کمک گرفت، حیوانی تشنه به خون بچه‌ها و بدون چشم که از ضیافت اوفلیا به شکلی احمقانه نگهبانی و تغذیه می‌کرد و از طرفی به دنبال کلید پن بود.

۶. مالیخولیا (Melancholia)

مالیخولیا / اوفلیا

  • محصول: ۲۰۱۱
  • کارگردان:‌ لارس فون‌تریه
  • منبع الهام: «اوفلیا» اثر جان اورت میلی

اوفلیا جان اورت میلی که در سال ۱۸۵۱ به پایان رسید با توجه به اسمش، صحنه‌ای از تراژدی معروف شکسپیر یعنی «هملت» را به تصویر می‌کشد که در آن اوفلیا خودش را از روی اندوهی که به خاطر پدر کشته‌شده‌ی خود دارد، غرق می‌کند. اوفلیا شخصیتی محبوب میان نقاشان پیشا‌رافائلی بود درست مثل مدل نقاشان الیزابت سیدل. سیدل به عنوان مدل برای نقاشی‌های میلی در حمامی که آبش با چراغ گرم می‌شد، به مدت چهار ماه کار کرد. به دنبال یکی از ژست‌های سختی که گرفته بود، چراغ‌ها خاموش شدند و سیدل به سرماخوردگی شدیدی مبتلا شد. همان طور که احتمالا تصور می‌کنید، خیلی طول نکشید که دکتر سیدل میلی را با اقدام قانونی تهدید کرد.

این تصویر برای تبلیغ فیلم «مالیخولیا» لارس فون تریه استفاده شد، دومین فیلم از سه‌گانه‌ی افسردگی او. با بازی کریستن دانست در نقش شخصیتی که در لباس عروسی ظاهر می‌شود و دسته گلی را محکم گرفته است و در رودخانه‌ای دراز کشیده است و کاملا به تصویر سیدل از شاهزاده‌ی مالیخولیایی اشاره می‌کند.

کتاب هملت اثر ویلیام شکسپیر نشر دات

۷. گلادیاتور (Gladiator)

گلادیاتور / شست‌برگشته

  • محصول: ۲۰۰۰
  • کارگردان:‌ ریدلی اسکات
  • منبع الهام: «شست‌برگشته» اثر ژان لئون ژروم

«شست‌برگشسته» اثر ژان لئون ژروم صحنه‌ای را به تصویر می‌کشد که در آن گلادیاتور پیروز به امپراتور روم نگاه می‌کند تا برای سرنوشت حریفش تصمیم بگیرد. با استفاده از رنگ‌های قرمز سرزنده و طلایی روشن و درخشان، شما می‌توانید به گوش خودتان بشنوید که مردم خون را فریاد می‌زنند.

بیشتر بخوانید
بهترین قسمت‌های سریال مستر بین از بدترین به بهترین

این نقاشی ظاهرا منبع الهام برای درام تاریخی سال ۲۰۰۰ ریدلی اسکات یعنی «گلادیاتور» است که ادای دینی مستقیم به این نقاشی دارد و در این فیلم امپراتور کومودوس انگشت شست خود را به سمت شن ماسیده بر کف زمین نشانه می‌رود و طالب خاتمه‌ی زندگی جنگجوی زره‌پوشی است که ماکسیموس او را به کف کلوسیوم چسبانده است.

آن طور که تهیه‌کننده‌ی اثر داگلاس ویک از آن سال‌ها به خاطر دارد این است که می‌گوید: «ما یک نقاشی از کلوسیوم از اواخر سال‌های ۱۸۰۰ را برای اسکات آوردیم. این نقاشی به زیبایی سایه‌زنی شده بود و چون این نقاشی به نوعی مایه‌ی خجالت امپراتوری بریتانیا بود، اندکی آرمانی کار شده بود. ریدلی به نقاشی نگاه کرد و گفت من این فیلم را می‌سازم. فیلم‌نامه هر کجا باشد، گیر می‌آوریم. من این فیلم را خواهم ساخت».

۸. متروپلیس (Metropolis)

متروپلیس / برج بابل

  • محصول: ۱۹۲۷
  • کارگردان:‌ فریتز لانگ
  • منبع الهام: «برج بابل» اثر پیتر بروگل

جالب اینجاست که خود کلوسیوم اندکی با نقاشی بعدی این فهرست مرتبط است. برج بابل پیتر بروگل (بزرگ). هنرمند مشهور هلندی این نقاشی را زمانی که تنها ۳۵ سال داشت تکمیل کرد و با رفتن به رم و الهام گرفتن از معماری حیرت‌انگیز سازه‌های باستانی، نسخه‌ی خیالی خود از برج بابل را زمانی که در حال ساخته‌شدن است، نقاشی کرد.

بابل شهر گناه واقعی است. واضح است که فریتز لانگ این را می‌دانست و از مجموعه‌ی بلند‌پروازانه‌ی شهر الهام گرفت تا  معماری شهر متروپلیس را شکل دهد. شاهکار اکپرسیونیستی آلمانی بر روی کشمکش تلخ طبقاتی در جامعه‌ای متمرکز است که در آن مردم به دو دسته تقسیم شده‌اند: متفکران که در آسمان‌خراش‌های شهر زندگی می‌‌کنند و کارگران که تمام عمرشان را در زیر زمین می‌گذرانند. لانگ نگاه بروگل به برج پرشکوه را از دید خود به هنگام نمایش صحنه‌های انیمیشنی از اسکای‌‌لاین متروپلیس ارائه کرد.

۹. جزیره‌ی شاتر (Shutter Island)

جزیره شاتر / بوسه

  • محصول: ۲۰۱۰
  • کارگردان:‌ مارتین اسکورسیزی
  • منبع الهام: «بوسه» اثر گوستاو کلیمت

اگر شما تا به حال پایتان به اتاق یک دانشجوی هنر باز شده باشد، بدون شک چشمتان به تابلوی «بوسه»‌ گوستاو کلیمت که به شکل نامطبوعی مشهور است، خواهد افتاد. این اثر برای اینکه سمبلی از رابطه‌ی عاشقانه‌ی کلیمت با امیلی فلوژ باشد، لحظه‌ای را به تصویر می‌کشد که دو عاشق همدیگر را می‌بوسند و با یکدیگر یکی می‌شوند، با ترکیبی مواج از رنگ‌های هندسی.

در تریلر روان‌شناسانه‌ی خود، مارتین اسکورسیزی این نقاشی سال‌های ۱۹۰۷ تا ۱۹۰۸ را باز‌آفرینی کرد که لئوناردو دی‌کاپریو در نقش اصلی آن بازی می‌کند، مارشال آمریکایی که وظیفه دارد در تیمارستانی واقع در جزیره‌ای دورافتاده به تحقیق و تفحص بپردازد. در یکی از این صحنه‌ها دی‌‌کاپریو و همسرش که ایفای نقش آن بر عهده‌ی میشل ویلیامز است، همان ژست دو عاشق در نقاشی «بوسه» را به خود می‌گیرند. لباس ویلیامز همان رگه‌های سبز و زرد را بر روی خود دارد که یادآور نقاشی اصلی است.

۱۰. شرلی: مناظری از حقیقت (Shirley: Visions of Reality)

شرلی / فیلم نیویورکی

  • محصول: ۲۰۱۳
  • کارگردان:‌ گوستاو دویچ
  • منبع الهام: «سالن سینما در نیویورک» اثر ادوارد هاپر

با نمایش سه دهه از زندگی شخصیت فیلم، مخاطبان با ادای دینی سینمایی به ادوارد هاپر روبه‌رو هستند که   همچنین فرهنگ و روح زمان در آمریکای اواسط قرن بیستم را می‌کاود. با توجهی شگفت‌انگیز به جزئیات، سیزده اثر از ادوارد هاپر در این فیلم مستقل توسط کارگردان گوستاو دیوچ و تصویربردار یرزی پالاچ به تصویر کشیده می‌شوند.

سکانس مورد نظر شخصیت اصلی شرلی (با بازی استفانی کامینگز) را در قاب خود دارد که به دیوار تکیه داده تا یک راهنمای سینمایی را که در یک فیلم نیویورکی حوصله‌اش سر رفته، به تصویر بکشد. هر دو تصویر حسی از بی‌علاقگی و خستگی را عرضه می‌کنند: الگویی متداول در کار‌های هاپر.

۱۱. صلیب و آسیاب (The Mill and the Cross)

صلیب و آسیاب / در راه جلجتا

  • محصول: ۲۰۱۱
  • کارگردان:‌ لخ مایفسکی
  • منبع الهام: «در راه جلجتا» اثر پیتر بروگل

بعد از آماده‌سازی جزئیات بسیار ریز شاهکار بروگل تنها در یک برداشت، کارگردان لخ مایفسکی رشته‌های فیلم خود را با گروهی از تصاویر به هم می‌دوزد که زندگی روزانه‌ی روستاییان به تصویر‌کشیده شده در نقاشی را دراماتیزه ‌کند. این داستان‌ها با مونولوگ‌های نوبتی توسط دیگر شخصیت‌ها قطع می‌شود که شامل خود بروگل ( با بازی روتخر هاور) نیز می‌شود.

بیشتر بخوانید
۱۶ فیلم جذاب کریسمسی که درباره‌ی کریسمس نیستند

اگرچه این فیلم روایت قانع‌کننده‌ای ندارد ولی در عوض این محصول سینمای لهستان ضیافتی لذت‌بخش برای چشم‌ها است و صادقانه و وفادار اتمسفر و جزئیات عصر نقاشی «در راه جلجتا» را به شکلی سینمایی بازسازی می‌کند.

۱۲. سکه‌هایی از بهشت (Pennies from heaven)

سکه‌‌هایی از بهشت

  • محصول: ۱۹۸۱
  • کارگردان:‌ هربرت راس
  • منبع الهام: «شب‌زنده‌داران» اثر ادوارد هاپر

گرچه این فیلم تحسین منتقدان را برانگیخت، ولی اثر هربرت راس یک شکست کامل تجاری بود و به سختی توانست به اندازه‌ی نصف بودجه‌ی ساخت خود بفروشد. بازیگر نقش اصلی این فیلم استیو مارتین این موضوع را به آدم‌های تنگ‌نظری نسبت داد که نمی‌توانستند بازی او در یک نقش جدی را قبول کنند.

«آدم‌هایی که از فیلم سر درمی‌آوردند، عموما باهوش و خردمند بودند و آن‌هایی که چیزی سرشان نمی‌شد، آشغال‌هایی نادان بودند».

برای مخاطبانی که بیشتر قدردان چیز‌های ظریف بودند، کارگردان به همراه تصویربردار گوردون ویلیس از آن‌ها با یک بوفه‌ی سینمایی درست و حسابی پذیرایی کردند. ماجراهای این فیلم که در عصر رکود و در شهر شیکاگو رخ می‌دهد، چهار بازسازی از نقاشی‌های معروف را در خود دارد که گل سرسبد آن‌ها تابلو زنده‌ی «شب‌زنده‌داران» از هاپر است. آن‌هایی که شم قوی برای تشخیص جزئیات دارند، متوجه خواهند شد که هاپر اثرش را هشت سال بعد از اتفاقات فیلم تکمیل کرد و تصویر کافه‌ی او به جای اینکه در شیکاگو باشد، در نیویورک بود.

۱۳. رئیس دادگاه (The President)

رئیس دادگاه / مادر ویستلر

  • محصول: ۱۹۱۹
  • کارگردان:‌ کارل تئودور درایر
  • منبع الهام: «مادر ویسلر» یا «طرحی از خاکستری و مشکی» اثر جیمز ابوت مک‌نیل ویسلر

برای اولین فیلم خود فیلم‌ساز بزرگ دانمارکی کارل تئودور درایر از یک رمان یعنی «رئیس دادگاه» نوشته‌ی کارل امیل فرانزوس اقتباس کرد. وسواس فکری درایر در چارچوب‌بندی جزئیات به یک شاخص در فیلم‌های او بدل شده بود.

با دوربین او که به آهسنگی بر روی ترکیب صحنه حرکت می‌کند، بازیگران و اجزای صحنه با انضباط خاصی کنار یکدیگر قرار می‌گیرند و با مراقبت ویژه‌ای کار شده‌اند. درایر عمدا جوری صحنه را می‌چید تا احساسات و تمایلات شخصیت‌های خود را نشان دهد به جای اینکه کلا به بازی آن‌ها متکی باشد. او در نامه‌اش به منتقد فیلم اریک اولریشن می‌نویسد: «محیط پیرامون باید شخصیت کاراکتر‌ها را منعکس کند در حالی که سادگی نیز باید رعایت شود».

این موضوع برای این سکانس از فیلم «رئیس دادگاه» نیز صادق است، جایی که اجزای صحنه و موقعیت بازیگر جیکوبا جنسن کاراکتر مادر ویسلر را نشان می‌دهد. درایر در ستایش خود از ویسلر صریح بود و قوت صامت کار این هنرمند بزرگ بار‌ها در طول فیلم تکرار می‌شود.

۱۴. ماری آنتوانت (Marie Antoinette)

ماری آنتوانت / ناپلئون

  • محصول: ۲۰۰۶
  • کارگردان:‌ سوفیا کوپولا
  • منبع الهام: «ناپلئون در حال عبور از آلپ» اثر ژاک لوئیس دیوید

سوفیا کوپولا در این فیلم سعی کرده است تا شخصیت اصلی خودش را به عنوان زن جوانی ساده‌لوح به تصویر بکشد. کسی که از خشم و آشوب در حال افزایش بی‌اطلاع است و این موضوع به تدریج او را به سمت نابودی می‌کشاند. ملکه‌ی جوان که نقش او را کریستن دانست بازی کرده است، مثل چیزی است که به زور داخل قالب زندگی چپانده شده است، امری که او هیچ آمادگی برای روبه‌رو‌شدن با آن ندارد.

آخر ماجرا جایی که یک دار و دسته‌ی تبه‌کار عصبی و خشمگین دوازه‌ی شهر ورسای را در هم می‌شکنند، تصویری از ناپلئون بر روی پرده‌ی سینما ظاهر می‌شود. او بر روی اسب خود نشسته است و اسب به همراه سوار خود بر روی پاهای عقب خود به نشانه‌ی فتح و ظفر می‌ایستد که آینه‌ای از تابلوی معروف ژاک لوئیس دیوید است. چیزی که شاید مقصود از آن یک فانتزی و هوس زودگذر باشد. بازیگر نقش این مرد فرانسوی فاتح و بدنام توسط کسی ایفا می شود که از قضا نقش فرد عاشق آنتوانت را نیز بازی می‌کند.

آن جور که در نقاش دیوید می‌توان دید، تصویر ناپلئون به عنوان مردی آشکارا دلیر و خوش‌چهره ترسیم شده است که نگاهی پر از هوس و میل به قدرت به مخاطب خود می‌اندازد. در اینجا کوپولا بر خام‌دستی شخصیت اصلی خود بیش از پیش می‌افزاید که حتی در گیر و دار آخرین دقایق از سلطنت خود، در تقلای درک حقیقت موقعیتی است که در آن قرار گرفته است.

بیشتر بخوانید
۵ فیلم اختصاصی نتفلیکس که تا اسفندماه امسال منتشر می‌شوند

۱۵. نیمفومانیاک (Nymphomaniac)

نیمفومانیاک / هنرمند محتضر

  • محصول: ۲۰۱۳
  • کارگردان:‌ لارس فون ‌تریه
  • منبع الهام: «هنرمند محتضر» از زیگموند آندریه‌هیویچ

این قاب که در گفت‌وگویی میان دو شخصیت جو و سلیگمان بسته شده است و لارس فون‌ تریه تقریبا در هر سکانس از این فیلم خود از اندیشه‌ی فریب خبر می‌دهد. اشتیاق سلیگمان برای ماهیگیری در برابر اغواگری جنسی جو قرار می‌گیرد تا هوای نفس شخصیت زن فروکش کند. اما آیا سلیگمان دقیقا آن چیزی است که به نظر می‌رسد؟ جو مدام به سلیگمان یادآوری می‌کند که او آدم خوبی نیست و به محض اینکه داستان او روایت شود، تمایلات او تغییر خواهد کرد. اینجاست که فون تریه دام خود را پهن می‌کند، آن هم با سلیگمان تا به محض اینکه جو داستان خودش را تکمیل کرد، این شخصیت طبیعت واقعی خود را رو ‌کند.

میل لذت‌جویانه‌ی جو برای داشتن لذت فیزیکی بدون اینکه خودش را به تجملات سرمایه‌گذاری‌های احساسی آلوده کند، از پوچی انسانیت سخن می‌گوید، پوچی عدم یا مرگ و اینکه تنها راهی است تا به رنج خود از این دنیای به اصطلاح فانی پایان بدهی. تصاویر فون تریه از جو و سلیگمان یادآور اثر «هنرمند محتضر» زیگموند آندریه‌هیویچ است، تصویری که شاید به مثابه مانیفست مرگی است که در جوار بستر یک مرد جوان ویولن می‌نوازد. آیا فون تریه صرفا به این تابلو به این چشم نگریسته است تا نظاره‌گر هنرمندی باشد که شاهد دقایق پایانی فنا‌پذیری خود است؟

۱۶. دوئل‌باز‌ها (The Duelists)

دوئل‌باز‌ها / ناپلئون

  • محصول: ۱۹۷۷
  • کارگردان:‌ ریدلی اسکات
  • منبع الهام: «ناپلئون بناپارت» اثر بنجامین رابرت هیدون

مدت‌ها قبل از اینکه به جهان سری فیلم‌های «بیگانه»‌ گند بزند، زمانی بود که ریدلی اسکات فیلم‌های خوب می‌ساخت. در نخستین فیلم بلند خود، اسکات از داستان کوتاه جوزف کنراد به نام «دوئل» الهام می‌گیرد تا درام تاریخی بسازد که نمود و جان‌مایه‌ی نقاشی‌های عصر رمانتیک را به تصویر بکشد.

در اشاره‌ی خود به اثر خاص ناپلئون بناپارت، اسکات شخصیت خود فرو (با بازی هاروی کیتل) را در حالی نشان می‌دهد که از بلندای یک صخره به افق خیره شده است، با طلوع خورشید که جلوه‌ی شعله‌ی عدسی را ایجاد می‌کند که برای یک هنرمند اوایل قرن نوزدهم یقینا چیز ناشناخته‌ای بود.

۱۷. جنگوی زنجیر‌گسسته (Django Unchained)

جنگوی زنجیر‌گسسته / پسر آبی

  • محصول: ۲۰۱۲
  • کارگردان:‌ کوئنتین تارانتینو
  • منبع الهام: «پسر آبی» اثر توماس گینزبرا

در گفت‌وگویی با ونیتی‌فیر، طراح لباس فیلم شارن دیویس از این واقعیت پرده برداشت که او تصویری از نقاشی معروف توماس گینزبرا را به کارگردان فیلم کوئنتین تارانتینو نشان داده است. بعد از مدتی کارگردان پذیرفت که کت آبی ساتن و شلوار کوتاه به همراه چکمه انتخابی بی‌نقص برای نمایش حساسیت‌های عجیب کاراکتر جنگو است.

در سکانسی که آمیخته به شوخ‌طبعی است، قهرمان آزاد و مستقل داستان آشکار می‌سازد که فردی شیک‌پوش است. بایستی به این نکته‌ی جالب نیز اشاره کرد که این انتخاب جنگو برای لباس خود، گزینه‌ای متحجرانه بوده به این دلیل که این سبک از لباس‌پوشیدن چیزی است که بیشتر در میان طبقه‌ی اشراف عصر گینزبرا رواج داشته است.

۱۸. قلمروی طلوع ماه (Moonrise Kingdom)

قلمروی طلوع ماه / به سوی جزیره شاهزاده ادوارد

  • محصول: ۲۰۱۲
  • کارگردان:‌ وس اندرسون
  • منبع الهام: «به سوی جزیره‌ی شاهزاده ادوارد» اثر الکس کلویل

با به روی پرده بردن تدوینی متقارن که امری متداول در زیبایی‌شناختی این دو نفر است، کارگردان وس اندرسون و تصویربردار رابرت یئومان شخصیتشان را در مرکز قاب خود و کنار نرده‌ی فانوس دریایی قرار می‌دهند. این سکانس که یادآور نقاشی الکس کلویل است، قهرمان جوان را در حالی نشان می‌دهد که با دوربینی دوچشمی به سمت مخاطب خود خیره می‌شود.

هم در فیلم و هم در نقاشی، بخشی از چهره‌ی‌ سوژه‌ با استفاده از ترفند‌های بصری پوشانده شده است. این موضوع سبب ایجاد حسی رمز‌آلود می‌شود و این مسئله را به ذهن متبادر ‌می‌کند که هر یک از این سوژه‌ها به فکر پنهان‌شدن هستند یا می‌خواهند دیگران را از دیدن چیزی به خصوص بازدارند. در واقع شیوه‌‌های پنهان‌کاری و گریز اموری هستند که در بطن پیرنگ «قلمروی طلوع ماه» قرار دارند.

دیدگاهتان را بنویسید

دکمه بازگشت به بالا