وبسایت «والچر» (Vulture) به بهانهی نزدیک شدن تعطیلات کریسمس در مقالهای به معرفی شانزده فیلم کرسیمسی پرداخته است که اگرچه داستانشان در این تعطیلات میگذرند اما لزوماً دربارهی کریسمس نیستند و حال و هوای معمول فیلمهای کریسمسی را ندارند.
هربار که دربارهی فیلمهای کریسمسی محبوبمان صحبت میکنیم، همیشه یک نفر پیدا میشود (و همیشه هم یک مرد است) که میگوید: «پس جان سخت (Die Hard) چی؟» و، ببینید «جان سخت» فیلم محشری است، اما حقیقتاً دیگر نیازی نیست آن را بهعنوان یک فیلم کریسمسی عالی معرفی کنیم چون بارها دربارهاش صحبت شده است. حالا کریسمس نزدیک است و اگر دنبال فیلمهای مناسب تعطیلات کریسمس میگردید که در ماه دسامبر تماشا کنید – فیلمی که داستانش در کریسمس اتفاق بیفتد اما «چه زندگی شگفتانگیزی» (It’s a Wonderful Life)، «معجزه در خیابان سیوچهارم» (Miracle on 34th Street)، «داستان کریسمس» (A Christmas Story) یا یکی از ۹۷ نسخهی «سرود کریسمس» (A Christmas Carol) نباشد – (محض اطلاع، بهترین نسخهاش مال سال ۱۹۸۴ به کارگردانی جرج سی. اسکات است) – فیلمهای کریسمسمحور بسیار دیگری هم وجود دارند. فیلمهایی که ردی از تعطیلات در آنها هست اما آن تلهها و درسهای معمول کریسمسی، همانها را که در بسیاری از فیلمهای آبکی کریسمسی زیاد میبینیم، ندارند. فیلمهایی که در فصل تعطیلات اتفاق میافتند، ممکن است درختان چراغانیشده و برف را نشان بدهند – و شاید هم یکی دوتا سرود – اما دربارهی یافتن معنای حقیقی تعطیلات نیستند و در آنها کسی بهخاطر مصدومیت بابانوئل، جای او را نمیگیرد.
در اینجا شانزده مورد از فیلمهای محبوبمان را فهرست کردهایم که در کریسمس اتفاق میافتند اما چندان فیلمهای کریسمسی نیستند. اگر تماشای «جان سخت» سنت خانوادگیتان در تعطیلات است، شاید بخواهید به این فیلمها هم نگاهی بیندازید.
۱. سه روز کرکس (Three Days of the Condor)
- سال اکران: ۱۹۷۵
- کارگردان: سیدنی پولاک
- بازیگران: رابرت ردفورد، فی داناوی، کلیف رابرتسون، مکس فون سیدو، جان هاوسمن
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۸۸ از ۱۰۰
شاید دریافت حسی گرم و خوشایند از فیلم «سه روز کرکس» چندان درست نباشد؛ فیلمی که در آن تمام همکاران رابرت ردفورد کشته میشوند چون او بیش از حد به یک دسیسهی دولتی نزدیک شده بود، و این باعث میشود که او تحت تعقیب باشد و فراری شود. اما این فیلم چنان فیلم بینقصی است که در هر حال یکی از فیلمهای محبوبتان برای تعطیلات خواهد شد. این فیلم در واقع در یک نیویورک سرد و زمستانی فیلمبرداری شد، و واقعاً حس یک فیلم کریسمسی را دارد؛ در یک سکانس، ردفورد در سنترال پارک از آدم بدها پنهان میشود و در حالی که یک گروه موسیقی ترانهی Good King Wenceslas را اجرا میکند، از یک دستفروش چوبشور میخرد.
در سکانس دیگری، فی داناوی برای سفر اسکیاش وسیله میخرد درحالیکه ترانهی Silver Bells پخش میشود. نکتهی جالب اینکه یک مجموعهی تلویزیونی به نام «کرکس» (Condor) از روی این فیلم ساخته شد، که مکس آیرونز، ویلیام هرت و کاترین کانینگهام در آن بازی میکردند. فیلم، بر اساس رمان «شش روز کندور» نوشتهی جیمز گرادی، داستان جوزف ترنر را روایت میکند که با نام رمزی «کرکس» برای بخشی مخفی در سازمان سیا در نیویورک کار میکند، برای افشای احتمالی اطلاعات، ادبیات تریلر و جاسوسی را بررسی میکند. روزی ترنر در بازگشت به محل کارش میبیند که همهی همکارانش به طرز وحشیانهای به قتل رسیدهاند.
۲. محرمانه لسآنجلس (L.A. Confidential)
- سال اکران: ۱۹۹۷
- کارگردان: کرتیس هنسن
- بازیگران: کوین اسپیسی، راسل کرو، گای پیرس، جیمز کرامول، دیوید استراترن، کیم بیسینگر، دنی دویتو
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۹۹ از ۱۰۰
«تایتانیک» (Titanic) جیمز کامرون بیشک فیلمی عالی است، اما عدهای میگویند که آن سال «محرمانه لسآنجلس» باید جایزهی اسکار بهترین فیلم با خود به خانه میبرد. این درام رعبانگیز که بر اساس رمانی از جیمز الروی ساخته شده، به فساد و لاپوشانیهای ادارهی پلیس لسآنجلس در اوایل دههی ۱۹۵۰ میپردازد. داستان فیلم با نزاع خشونتباری در ادارهی پلیس در شب عید کریسمس شروع میشود؛ چند پلیس که با ویسکی مست شده بودند، چند مظنون لاتین و سیاهپوست را در سلولهایشان کتک میزنند. این ماجرا در روزنامههای صبح بعد با عنوان «کریسمس خونین» در سرخط خبرها قرار میگیرد (که اتفاقاً اسم فیلم دیگری است که در این فهرست حضور ندارد). این ما را به داستان اصلی هدایت میکند. گای پیرس، راسل کرو و کوین اسپیسی تلاش میکنند بفهمند چه کسی یک تعداد زیادی را در رستورانی کشته است، از جمله شریک کرو، که در رسوایی عید کریسمس نقش داشت.
تمام این ماجراها بهنظر تاریک و جدی میرسند، و همینطور هم هست؛ اما اینکه داستان فیلم در کریسمس رخ میدهد، کمی بار روانی آن را تعدیل میکند، و نشان میدهد که در این دنیا چیزهای خوبی هم وجود دارد، حتی اگر پر از چیزهای کثیف و آدمهای بد باشد. ترانهی The Christmas Blues از دین مارتین در آلبوم موسیقی فیلم هست؛ یکی از بهترین ترانههای غمگین کریسمس که باید خیلی محبوبتر از اینی باشد که هست. گریم و طراحی لباس خانم بیسینگر را هم با آن شنل سفیدومشکی به خاطر بیاورید. این فیلم یکی از بهترین مرگهای سینمایی را هم دارد که از آن یکه خواهید خورد و غمگین خواهید شد.
۳. لاپوشانی (Cover Up)
- سال اکران: ۱۹۴۹
- کارگردان: آلفرد گرین
- بازیگران: دنیس اوکیف، ویلیام بندیکس، باربارا بریتن
احتمالاً تابهحال هرگز دربارهی این فیلم نوآر نشنیدهاید، اما ارزش دیدن دارد. یک بازرس بیمه (دنیس اوکیف) به شهر کوچکی در غرب میانه میرود تا بفهمد که یک قربانی خودکشی واقعاً خودش را کشته یا به قتل رسیده است. (مطمئن نیستم چرا به خودش چنین زحمتی داده بود، چون اگر خودکشی بود، شرکت مجبور نبود پولی پرداخت کند، اما در آن صورت دیگر معمایی در کار نبود.) هیچکس، از جمله کلانتر (ویلیام بندیکس) نمیخواهد به بازرس کمک کند، چون، خب، قربانی چندان محبوب نبود. اما او تصمیم میگیرد آنجا بماند و ببیند آیا میتواند بفهمد آنجا چه میگذرد و در نهایت، متوجه میشود که تقریباً همهی ساکنان شهر رازهایی دارند، از جمله زنی که دارد عاشقش میشود.
تهیهکنندگان اول میخواستند زمانی را که داستان «لاپوشانی» در آن اتفاق میافتد تغییر دهند، چون فکر میکردند داستان برای تعطیلات مناسب نیست؛ اما اوکیف آنها را متقاعد کرد که این کار را نکنند. این فیلم بدون اینکه چیزی را لو دهد، پایانی پیچیده و تمیز دارد که با فصل تعطیلات سازگار است و باعث میشود فکر کنید زندگی در این شهر کوچک چندان هم بد نیست.
۴. آپارتمان (The Apartment)
- سال اکران: ۱۹۶۰
- کارگردان: بیلی وایلدر
- بازیگران: جک لمون، شرلی مکلین، فرد مکموری، جویس جیمسون
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۹۳ از ۱۰۰
این شاهکار کلاسیک کمدی درام بیلی وایلدر دربارهی یک مدیر عامل تجاری (جک لمون) است که اجازه میدهد رؤسایش از آپارتمانش برای قرارها و روابط خارج از ازدواجشان استفاده کنند، و میتوانست در هر زمان دیگری از سال رخ دهد. اما فضای کریسمس و سال نو حس خوبی از مالیخولیا به جریان فیلم میافزاید. به سادگی میتوان فهمید که این فیلم یکی از منابع الهام سریال «مد من» (Mad Men) بوده است. یک بابانوئل شاد و مست، زنگولهای را در یک بار به صدا درمیآورد، تزئینات تمام نیویورک را روشن کردهاند، و فرد مکموری (یکی از رؤسای خیانتکار لمون) درخت کریسمس را با خانوادهاش تزئین میکند، در حالی که رابطهاش با یک زن دیگر را پنهان کرده است. در واقع فیلم میخواهد به شما بگوید پشت این زرق و برق رسومات خانوادگی و لبخندها رازی منحوس پنهان است. لمون، شرلی مکلین (در نقش دختر سردرگمی که لمون عاشقش میشود) و مکموری همگی عالی هستند (درواقع تمام بازیگران بینقص هستند)، و فیلم توانست برندهی چند اسکار شود، از جمله بهترین فیلم، بهترین فیلمنامه، و بهترین کارگردانی.
۵. بازگشت بتمن (Batman Returns)
- سال اکران: ۱۹۸۹
- کارگردان: تیم برتون
- بازیگران: مایکل کیتون، میشل فایفر، کریستوفر واکن، دنی دویتو، مایکل مورفی، مایکل گاف
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۸۱ از ۱۰۰
مردم معمولاً زیاد به «بازگشت بتمن» فکر نمیکنند، احتمالاً چون نمیتوانند با خشونت شخصیت غمگین پنگوئن دنی دویتو کنار بیایند، یا چون بعضی اجزای صحنه (تمام آن آدمهای کارناوال!) اغراقآمیز هستند. مثل بیشتر فیلمهای بتمن، اتفاقات زیادی در این نسخهی برتون از بتمن در جریان است و شخصیتهای شرور بسیاری وجود دارند. (اگرچه من دوست داشتم یک فیلم کامل دربارهی میلیونر شرور کریستوفر واکن و پسرش ببینم.) اما فکر میکنم «بازگشت بتمن» گمنامترین فیلم بتمن است. بیشک این فیلم یک فیلم ابرقهرمانی بسیار عجیب و غریب است، و احتمالاً چیزی نبود که طرفداران یا استودیو انتظارش را داشتند –کارگردان آن تیم برتون است و یک خاکسپاری پنگوئنی را نشان میدهد و سکانسی دارد که در آن دویتو ماهی خام سق میزند– اما کار میدهد. فیلم با سکانسهای بسیاری که در برف اتفاق میافتند، یک نوآر ابرقهرمانی زمستانی است؛ یکجورهایی «کابوس پیش از کریسمس» (The Nightmare Before Christmas)ای است که تیم برتون پیش از «کابوس پیش از کریسمس» ساخته باشد.
شخصیت شرور واکن، شخصیتی که بهنظر میرسد همین الان از «سرود کریسمس» چارلز دیکنز بیرون آمده است، در مقابل یک درخت کریسمس عظیم، سخنرانی عمومی بزرگی میکند؛ و در یک نقطه، میشل فایفر شگفتانگیز در نقش زن گربهای هشداری از بتمن دریافت میکند که میگوید «خوردن شاخهی دارواش میتواند کشنده باشد.» حتی علامت مشهور خفاش که آسمان تیرهی زمستانی را روشن میکند، اگر درست به آن نگاه کنید میتواند شبیه تزئینات کریسمس باشد.
۶. بوسهی طولانی شب بهخیر (The Long Kiss Goodnight)
- سال اکران: ۱۹۹۶
- کارگردان: رنی هارلین
- بازیگران: جینا دیویس، ساموئل ال. جکسون، پاتریک مالاهید، کریگ برکو، برایان کاکس، دیوید مورس، جی. دی اسپاردین، تام آماندس
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۶۸ از ۱۰۰
شین بلک نویسنده کریسمس را خیلی خیلی دوست دارد. بیشتر فیلمهای او حتی اگر کریسمسمحور نباشند هم در تعطیلات رخ میدهند، از جمله «بوس بوس بنگ بنگ» (Kiss Kiss, Bang Bang)، «اسلحه مرگبار» (Lethal Weapon) که جلوتر در این فهرست به آن اشاره میشود، «مردان خوب» (The Nice Guys)، و این فیلم اکشن که در آن یک زن خانهدار مبتلا به فراموشی با بازی جینا دیویس ناگهان بهیاد میآورد که قبلاً یک جاسوس بوده است (میتواند شام کریسمس بپزد، اما این را هم میداند که چطور مأموران دشمن را با فنون کاراته از پا درآورد!).
«بوسهی طولانی شب بهخیر» هم مثل بسیاری از فیلمهایی که بلک نوشته است میزان خشونت بالایی دارد. دیویس در حالی که بچهاش را بغل کرده است، با یک مسلسل به آدم بدها شلیک میکند، گردن گوزنهای زیادی میشکند، و یک سکانس شکنجه هم وجود دارد و در پسزمینهی همهی این صحنهها، ترانههای کریسمسی It Came Upon a Midnight Clear، God Bless Ye Merry Gentlemen، Let It Snow Let It Snow Let It Snow و Jingle Bells پخش میشوند. این فیلم همزمان یک کلاسیک کریسمسی بزن بهادر، بامزه، جدی و غیرکریسمسی است.
۷. ایمیل داری (You’ve Got Mail)
- سال اکران: ۱۹۹۸
- کارگردان: نورا افرون
- بازیگران: تام هنکس، مگ رایان، گرگ کینر
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۶۹ از ۱۰۰
از آنجا که فیلمهای نورا افرون حال و هوای کریسمسی دارند، این شاید کریسمسیترین فیلم این فهرست باشد. با اینکه بخش خیلی کمی از این فیلم (که بهترین فیلم نورا افرون است و بحثی در آن نیست) در کریسمس رخ میدهد. کتلین (مگ رایان) که صاحب یک کتابفروشی کودکان است، در پاییز با جو، مدیر عامل بدذات یک کتابفروشی شروع به مکاتبهی ایمیلی میکند، و فیلم در بهار تمام میشود، اما بخش کریسمس در میانهی آن بهطرزی انکارنشدنی قدرتمند است.
کتلین درختش را به تنهایی تزئین میکند، و کریسمسهایی را بهخاطر میآورد که با مادرش میگذراند، کسی که عمیقاً دلتنگش است. او همچنین به این پی میبرد که ترانهی River از جوئی میشل ترانهی بسیار غمگینی است و «اصلاً دربارهی کریسمس نیست.» این دیالوگ هم میتواند «ایمیل داری» را توصیف کند؛ اما سکانسهای کریسمس چنان برای داستان حیاتی هستند که نمیتوان آن را یک فیلم کریسمسمحور به حساب نیاورد.
۸. مرد لاغر (The Thin Man)
- سال اکران: ۱۹۳۴
- کارگردان: دبلیو. اس. ون دایک، لزلی سلاندر
- بازیگران: میرنا لوی، ویلیام پاول، مورین اوسالیوان، نات پندلتن، پرتر هال، ویلیام هنری، سزار رومرو
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۹۸ از ۱۰۰
به تجربهی من، مردم بهندرت بهخاطر میآورند که «مرد لاغر» در کریسمس اتفاق میافتد، و همین است که آن را یک فیلم کریسمسی عالی میکند. نیک چارلز، کارآگاه بازنشستهی سانفرانسیسکویی و همسر ثروتمندش نورا (ویلیام پاول و میرنا لوی) دارند تعطیلات را در نیویورک میگذرانند (جان آپدایک یک بار گفت که نیویورک پایتخت کریسمس امریکایی است، و با تماشای این فیلمها میتوانیم بفهمیم منظورش چه بود.) طبیعتاً آنها بررسی پروندهای را قبول میکنند که دربارهی ناپدیدشدن یکی از دوستانشان و یک قتل است. فیلم هوشمندانه و بامزهای است و سیر روایی خوبی دارد، و در چند سکانس، این زوج از یکی دو لیوان کوکتل کریسمسی لذت میبرند. سکانسی هم وجود دارد که در آن نیک روی کاناپه دراز میکشد و بادکنکهای روی درخت کریسمس را با اسلحه میزند، و سگی را میترساند.
۹. مرد آهنی ۳ (Iron Man 3)
- سال اکران: ۲۰۱۳
- کارگردان: شین بلک
- بازیگران: رابرت داونی جونیور، گوئینت پالترو، دان چیدل، گای پیرس، ربکا هال، بن کینگزلی، کریس گثارد
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۷۹ از ۱۰۰
بله، «مرد آهنی ۳» واقعاً یک فیلم کریسمسی است. نه تنها سکانسی دارد که در آن تونی استاریک (رابرت دونی جونیور) از دست آدم بدها در شهر کوچکی پنهان میشود که برای تعطیلات تزئین شده است، بلکه بهعنوان هدیهی کریسمس، یک خرگوش خیلی بزرگ هم برای پپر (گوئینت پالترو) میخرد. و البته، سکانسی هم هست که استارک در حالی که سعی دارد تکنولوژی مرد آهنی را امتحان کند، با یک نسخهی عجیب از ترانهی معروف کریسمسی Jingle Bells میرقصد. بله، باز هم شین بلک و فیلم کریسمسی.
۱۰. ضربهی سکوت (Blast of Silence)
- سال اکران: ۱۹۶۱
- کارگردان: آلن بارون
- بازیگران: آلن بارون، مولی مککارثی، پیتر کلوم
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۸۱ از ۱۰۰
برخلاف «لاپوشانی» هیچچیز کریسمسی دربارهی این درام شیک، کمهزینه و جنایی وجود ندارد. فیلم دربارهی یک آدمکش است (آلن بارون، که نویسنده و کارگردان فیلم هم هست)، که برای کاری به نیویورک میآید. اما فیلم مریل برودی به زیبایی فیلمبرداریاش را انجام داده است و مثل «آپارتمان» سکانسهای فوقالعادهای از کریسمس در منهتن اوایل دههی ۱۹۶۰ دارد. این سکانسها یکجور سفرنامه هستند که میگویند در آن زمان، نیویورک در ماه دسامبر چه شکلی بود، و به فیلم یک حالوهوای کریسمسی میدهند که معمولاً در چنین فیلمهایی نمیبینید. اگرچه در نهایت تصاویر سیاه و سفید و خاکستری، تابلویی سرد و غمانگیز از حس تنهایی هستند که فیلم را پر کرده است؛ و فیلم پایانی افسردهکننده دارد که ثابت میکند هیچکس زنده از این دنیا بیرون نمیرود. کریسمس مبارک!
۱۱. اسلحه مرگبار (Lethal Weapon)
- سال اکران: ۱۹۸۷
- کارگردان: ریچارد دانر
- بازیگران: مل گیبسون، دنی گلاور، میچل رایان، گری بیوسی، دارلین لاو، اد اوراس
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۸۰ از ۱۰۰
فیلمی که مل گیبسون را به شهرت رساند؛ «اسلحه مرگبار» برای یک فیلم اکشن لسآنجلسی که دربارهی مرگ و قاچاقچیهای مواد مخدر است، همچنان حالوهوای تعطیلات را دارد. در سکانس ابتدایی ترانهی Jingle Bell Rock از بابی هلمز روی تیتراژ پخش میشود. بله، این ترانه به سکانسی منتهی میشود که یک زن بیقرار از ارتفاع میپرد و کشته میشود، اما باز هم… کریسمس مبارک! به اندازهی کافی برایتان شاد نیست؟ سکانسی هم هست که پلیس لسآنجلسی، مارتین ریگز (مل گیبسون) بهطور مخفیانه به مبادلهی مواد مخدری میرود که در نزدیکی یک درخت کریسمس انجام میشود.
مثل «بوسهی طولانی شب بهخیر» که بالاتر به آن اشاره شد، این فیلم را هم شین بلک نوشته است (گفتم که او دوست دارد داستانهایش را در کریسمس بنویسد.) این فیلم یکی از بهترین فیلمهای رفاقتی پلیسی است، و سکانسهای اکشن عالی و پرجزئیاتی دارد. هنوز نمیدانم چرا مل گیبسون وقتی آدمکش دیوانه، گری بیزی را گرفت، بهجای دستگیر کردنش اسلحهاش را انداخت، اما در آن صورت نمیتوانستند آن سکانس دعوای مهم را در حیاط جلویی دنی گلوور داشته باشند (با چراغانیهای کریسمس در پسزمینه). وقتی بیزی بلند میشود که به گیبسون و گلوور حمله کند و آنها همزمان به او شلیک میکنند، فهمیدیم که ارزشش را داشت. هیچچیز مثل همکاری در کشتن یک نفر، آدمها را در تعطیلات به هم نزدیک نمیکند.
۱۲. بانویی در قطار (Lady on a Train)
- سال اکران: ۱۹۴۵
- کارگردان: چارلز دیوید
- بازیگران: دیانا دربین، رالف بلامی، دیوید بروس
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۷۱ از ۱۰۰
یک زن طرفدار رمانهای معمایی (دیانا دربین) در قطار شاهد قتلی میشود و هیچکس حرفش را باور نمیکند. او تصمیم میگیرد بهتنهایی ماجرا را بررسی کند و سعی میکند از نویسندهی محبوبش (دیوید بروس) کمک بگیرد، که احتمالاً آنقدری که او امیدوار است توانمند نیست. فیلم ترکیب جالبی از طنز و وحشت دارد، چرا که دربین نمیداند چه کسی مرتکب قتل شده است (یک پرده بر پنجره، هویت قاتل را پنهان کرده است). آیا دن دوریا بوده؟ رالف میکر؟ آن نوکر ترسناک در عمارت؟ به لطف برف و تزئینات، میدانیم که کریسمس است. سکانسی هم هست که دربین در آن ترانهی Silent Night را میخواند؛ نه برای داستان، بلکه چون دربین یک خواننده هم بود و سازندگان میخواستند به طریقی چند ترانه را هم در فیلم بگنجانند. به هر حال، فیلم که در کریسمس میگذرد چرا چند ترانه نداشته باشیم؟
۱۳. بانوی دریاچه (Lady in the Lake)
- سال اکران: ۱۹۴۷
- کارگردان: رابرت مونتگومری
- بازیگران: رابرت مونتگومری، آدری تاتر، لوید نولان، تام تالی
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۶۰ از ۱۰۰
از بانویی در قطار، به سراغ بانویی در دریاچه میرویم. این یک فیلم نوآر است که در آن کارگردان رابرت مونتگومری (که در نقش کارآگاه خصوصی، فیلیپ مارلو هم بازی میکند) از تکنیک فیلمبرداری اول شخص استفاده میکند که ما بتوانیم همهچیز را همانطور که شخصیت اصلی میبیند تجربه کنیم. ما حتی مونتگومری را هم زیاد نمیبینیم، جز معرفیاش و بازتابش در آینه. این تکنیک چندان موفق نبود (در فیلم «گذرگاه تاریک» (Dark Passage) همفری بوگارت محصول ۱۹۴۷، اثر خیلی بهتری داشت)، اما قطعاً جالب است. همیشه دوست داشتم بدانم چرا مونتگومری و فیلمنامهنویس استیو فیشر تصمیم گرفتند که این فیلم در زمان کریسمس رخ دهد، وقتی داستان رمان ریموند چندلر در تابستان اتفاق میافتد.
آیا این کریسمسیترین فیلم این فهرست است؟ نه، اما حال و هوای کریسمسی دارد! در کنار درختان و تزئیناتی که در سکانسهای بسیاری حضور دارند، سکانس ابتدایی شما را بلافاصله وارد حالوهوای تعطیلات میکند، چون ترانهی Jingle Bells روی تیتراژ پخش میشود و اسامی که روی کارتهای باشکوه کریسمس نوشته شدهاند، آن را تکمیل میکنند. حتماً آن سال که این فیلم اکران شد، حالوهوای خاصی وجود داشت. سال ۱۹۴۷ شاهد اکران «معجزه در خیابان سیوچهارم» (Miracle on 34th Street)، «شب کریسمس» (Christmas Eve)، «در فیفث اونیو اتفاق افتاد» (It Happened on 5th Avenue) و «زن اسقف» (The Bishop’s Wife) هم بود.
۱۴. اماکن تجاری (Trading Places)
- سال اکران: ۱۹۸۳
- کارگردان: جان لندیس
- بازیگران: دن اکروید، ادی مورفی، رالف بلامی، دان آمچی، دنهلم الیوت، جیمی لی کرتیس، جیمز اکهاوس
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۸۸ از ۱۰۰
این فیلم هم مثل «اسلحهی مرگبار» از دستهی فیلمهای رفاقتی است، اما بخش دوستانهاش تا اواسط فیلم اتفاق نمیافتد. دو عوضی پولدار (دان آمچی و رالف بلامی) با هم شرط میبندند که چه خواهد شد اگر ثروت یک مرد پولدار دیگر (دن اکروید) را تیغ بزنند و به یکمردی بیخانمان (ادی مورفی) منتقل کنند.
در این فیلم کلاسیک، صحنههای کریسمسی زیادی وجود دارد، اما میتوان آن را در مناسبتهای زیادی تماشا کرد، چرا که در عید شکرگزاری شروع شده و در سال نو پایان مییابد. هر چند، سکانسی که در آن اکروید پوشیده در لباس بابانوئل سروصدا میکند، اسلحهاش را تکان میدهد و میگوید «هو هو هو»، یکی از صحنههای کمدی به یادماندنی دههی ۱۹۸۰ است. و من شخصاً دوست دارم بگویم که سکانس مشهور جیمی لی کرتیس همچنان یکی از محبوبترین سکانسهای سالهای نوجوانی من است. هیچ ربطی به کریسمس ندارد، اما من چهل سال بعد هنوز هم به آن فکر میکنم.
۱۵. در بروژ (In Bruges)
- سال اکران: ۲۰۰۸
- کارگردان: مارتین مکدونا
- بازیگران: کالین فارل، برندن گلسون، رالف فاینس، کلیمانس پوزی، ژرمی رنیر
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۸۴ از ۱۰۰
کمدی سیاه مارتین مکدونای نمایشنامهنویس یکی از بهترین فیلمهای او در مقام کارگردان است. دو قاتل (کالین فارل و برندان گلیسون) پس از اینکه حملهشان به یک کشیش طبق نقشه پیش نمیرود، به بروژ فرستاده میشوند تا منتظر دستورات بعدی بمانند، و آنجا تعطیلات را جشن میگیرند و زندگی شاد و یکنواختی را در پیش میگیرند. اما خب اصلاً قرار نیست همهچیز بر وفق مرادشان پیش برود. اشتباه پیش رفتن نقشه اولین اتفاق بدی است که برایشان میافتد. تضاد پررنگی بین غم فارل و شادی و سرور بروژ وجود دارد -چراغها، شومینههای گرم، کلیساها، چیزی که رالف فاینز، ارباب جنایی آن را «تمام آن چیزهای افسانهای لعنتی» میخواند- و این چیزها در تمام فیلم رسوخ کرده است. چیزهای سنگینی در فیلم وجود دارد اما… امید هم هست؟
اگر این فیلم را دوست داشتید، این را هم بدانید که فارل، گلیسون و نویسنده و کارگردان مارتین مکدونا برای فیلم جدید «بنشیهای اینیشرین» (The Banshees of Inisherin) با هم همکاری کردهاند. ولی پیش از آن بروید بقیهی فیلمهای مکدونا را هم ببینید؛ مخصوصاً همین «در بروژ».
۱۶. زنان کوچک (Little Women)
- سال اکران: ۱۹۹۳
- کارگردان: گیلیان آرمسترانگ
- بازیگران: وینونا رایدر، سوزان ساراندون، ترینی آلوارادو، کلیر دینز، کیرستن دانست، کریستین بیل، گابریل بیرن
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۹۳ از ۱۰۰
تقریباً دویستوده اقتباس سینمایی از کتاب لوئیزا می الکات وجود دارد، اما به عقیدهی بسیاری از طرفداران، این بهترینشان است. احتمالاً داستانش را میدانید (حتی جویی، شخصیت احمق و بیسواد اما دوستداشتنی سریال «فرندز» (Friends) هم این رمان را خوانده است!)، اما یک یادآوری سریع؛ چهار خواهر مارچ (جو، بث، مگ و ایمی که بازیگران درخشانی نقششان را بازی میکنند) وقتی پدرشان در جنگ داخلی مبارزه میکند، با مادرشان درسهایی از زندگی و عشق میآموزند.
فیلم در کریسمس شروع میشود (و پایان مییابد)؛ زنان لباسهای سرخ و مردان پیراهنهای پفدار میپوشند، که به همهچیز یک حسوحال دیکنزی میدهد؛ برف و درشکه و دودی که از دودکشها بیرون میزند؛ سنتهای کریسمسی چون خواندن سرود با نور شمع دور پیانو، اسکیت و برفبازی، و در نهایت، وینونا رایدر در حیاط چراغانی دنی گلوور با گری بیزی دعوا میکند. (ببخشید، فیلمهای کریسمسیام را با هم قاطی کردم.) فیلم موسیقی متن محشری هم دارد که توماس نیومن آن را ساخته و توانسته بدون استفاده از آواهای کریسمسی، حسوحال کریسمس را القا کند.
راستی، اگر شک دارید که «زنان کوچک» یک داستان کریسمسی هست یا نه، این را بدانید که یک نسخهی مدرن از داستان به نام «خواهران مارچ در کریسمس» (The March Sisters at Christmas) محصول سال ۲۰۱۲ وجود دارد، که عنوانش بهتنهایی گویای همهچیز است. اقتباس چند سال پیش گرتا گرویک هم خوب است. سرشی رونان خوب بازی کرده و فیلم فمینیستیتر است. اما به لحاظ کریسمسی بودن بدون شک نسخهی وینونا رایدر و کریستین بیل جوان در نقش شخصیت پسر جوان عاشق قصه (که قطعاً از تیموتی شالامی لوری بهتری است) بهتر است.
منبع: vulture