«برادران سوپر ماریو» در سال ۱۹۹۳ اولین فیلم بلند لایواکشن بود که کاملا بر اساس یک بازی ویدیویی ساخته شد. هیچکس نمیدانست که آیا این فیلم به موفقیت خواهد رسید یا خیر اما به هر حال، دلایلی برای خوشبین بودن وجود داشت. بازی ماریو از قبل یکی از بزرگترین و موفقترین بازیهای جهان بود. از زمان انتشار این بازی، همیشه صحبتهایی درباره ساخت یک فیلم وجود داشت اما هیچکس نمیدانست این فیلم باید چه نوع اثری باشد و حالا به همان سوال اولیه میرسیم که چرا «برادران سوپر ماریو» عجیبترین اقتباس از بازیهای ویدیویی است.
اولین بودن
ماریو برای اولین بار به عنوان شخصیت اصلی «دانکی کنگ»، بازی محبوب نینتندو در سال ۱۹۸۱ ظاهر شد و پس از آن به همراه برادرش لوئیجی در چندین بازی، از جمله بازی کنسولی برادران سوپر ماریو که به صورت رایگان در میلیونها سیستم نینتندو عرضه شد حضور پیدا کرد. این دو برادر که در سراسر جهان بسیار شناختهشده بودند، میتوانستند در سایر رسانهها و کالاها نیز مورد استفاده قرار بگیرند.
آنها در یک انیمه ژاپنی در سال ۱۹۸۶ و یک مجموعه کارتونی در سال ۱۹۸۹ در ایالات متحده ظاهر شدند. این سریال حتی بخشهای لایواکشن داشت و صداپیشگان در این قسمتها لباس ماریو و لوئیجی را میپوشیدند. این مجموعه امتیازات خوبی دریافت کرد اما نقدها، مخصوصا در بخش بازیگری، منفی بودند و این قضیه، هشداری برای افرادی بود که قصد داشتند نسخه سینمایی این دو برادر را بسازند.
با این حال، ساخت یک فیلم از برادران ماریو امری اجتنابناپذیر بود. نینتندو پس از کاهش محبوبیت بازیهای آرکید و کنسولهای خانگی در اوایل دهه ۸۰ میلادی، بازیهای ویدیویی را دوباره به یک تجارت بزرگ تبدیل کرد. هالیوود از آنها استقبال کرد و برادران ماریو زوجی عالی برای روایت یک ماجراجویی سینمایی به نظر میرسیدند. نینتندو نیز مایل به این همکاری بود و بنابراین قرار بر این شد که یک فیلم ساخته شود.
مشکلات تولید
این اثر اولین فیلم مبتنی بر یک بازی ویدیویی بود و بنابراین هیچ تجربهای برای چگونگی توسعه آن وجود نداشت. بازیهای آن زمان داستانهای سادهای تعریف میکردند، البته اگر اصلا داستانی را شامل میشدند. نینتندو میدانست که این اقتباس به مثابه یک آزمایش خواهد بود. رولاند ژوفه به عنوان تهیهکننده در سال ۱۹۹۰ آنها را متقاعد کرد که از عهده این کار برمیآید و در اقدامی جالب به آنها اجازه داد که حقوق این تجارت را برای خود حفظ کنند. او برای فیلمهایی مانند «زمین قتل» شناخته میشد و نینتندو نیز ظاهرا دیدگاه وی در راستای رویکردی هیجانانگیزتر از بازیها و ساخت فیلمی جذاب برای بزرگسالان را پذیرفته بود.
لایتموتیو، شرکت تولیدی ژوفه، بلافاصله به دنبال استعدادهای بزرگ برای پیوستن به این پروژه رفت اما طبق گزارشات، مایکل کیتون، آرنولد شوارتزنگر و دنی دویتو پیشنهاد او را رد کردند. شایعه شده بود که تام هنکس قرار است نقش شخصیت اصلی را بازی کند اما در نهایت باب هاسکینز که در آن زمان با موفقیت «چه کسی برای راجر ربیت پاپوش دوخت» به شهرت رسیده بود پذیرفت که نقش ماریو را بازی کند. او بعدا عمیقا پشیمان شد. در ادامه، جان لگوئیزامو با استعداد و جوان نیز به عنوان لوئیجی به این پروژه ملحق شد.
کریگ بیمن که بعدا با موفقیت سریالهای تلویزیونی خود از جمله «اسمالویل» شناخته شد، کارگردانی این فیلم را بر عهده گرفت اما در آن زمان، تنها فیلم او کمدی نوجوانانه مجوز رانندگی بود و تهیهکنندگان تصمیم گرفتند که مسیر دیگری را پیش بگیرند. ژوفه سبک بصری راکی مورتون و آنابل جانکل را که به خاطر آگهیهای تبلیغاتی، نماهنگها و فیلم پیشگامانه «مکس هدروم» شناخته میشدند، دوست داشت. آنها با کارگردانی این اثر موافقت کردند اما قصد داشتند که فیلمشان بیشتر شبیه «بتمن» ۱۹۸۹ تیم برتون یا اقتباس لایواکشن «لاکپشتهای نینجا» در سال ۱۹۹۰ باشد. هر دوی این آثار در آن زمان به موفقیت رسیده بودند.
پیشفرض عجیب داستان
نویسندگان بسیاری روی «برادران سوپر ماریو» کار کردند و این موضوع در داستان فیلم کاملا مشخص است. اثری که به عنوان یک ماجراجویی فانتزی مانند «جادوگر شهر اوز» شروع میشود، به سرعت به یک داستان علمیتخیلی تغییر رویه میدهد. راکی مورتون و آنابل جانکل، کارگردانان جدید فیلم، دایناسورهای جدیدترین بازی ویدیویی ماریو را دوست داشتند و از طرفی قصد داشتند که داستانشان اکشن بیشتری داشته باشد و ظاهرا از فیلم «جانسخت» الهام گرفته بودند. فیلمنامههای متعددی نوشته شد و تیمهای نویسندگی مختلف، بر روی فیلمنامههای قبلی کار میکردند و سعی داشتند عناصر مد نظر تهیهکنندگان و کارگردانان را در آن بگنجانند. شرکت والت دیزنی با توزیع فیلم موافقت کرد اما آنها نیز خواستار تغییراتی بودند تا این اثر را برای خانوادهها و کودکان مناسبتر جلوه دهند.
اثر نهایی با بازی ویدیویی محبوب و معروف ماریو بسیار متفاوت بود. فیلم در شهر نیویورک شروع میشد اما داستان آن بیشتر در یک بعد متناوب پساآخرالزمانی اتفاق میافتاد. دایناسورهای انساننمایی که در آنجا تکامل یافته بودند، از جمله رهبر آنها، کینگ کوپا با بازی دنیس هاپر، داینهاتن نام داشتند. این فیلم بیشتر به جنبه کاری و شغل لولهکشی برادران ماریو که یک عنصر جانبی در بازیهای ویدیویی بود پرداخت.
صحنهها بسیار تیرهتر از سطوح رنگارنگ بازی بودند، زیرا دیوید اسنایدر، طراح صحنه «بلید رانر»، مسئولیت این بخش از کار را در این پروژه بر عهده داشت. یکی از عناصر مهم سوپر ماریو، قارچها محسوب میشوند که در بازیها متحرک بودند اما این بار به شکل ثابت به تصویر کشیده شدند. گومباس که در بازیها شبیه یک قارچ به نظر میرسید، در این فیلم، انسانی غولپیکر با سر دایناسور بود.
پشت صحنه آشفته
نینتندو ضربالاجل سختی را تعیین کرده بود و بنابراین فیلمبرداری باید در تابستان ۱۹۹۲ شروع میشد، اگرچه فیلمنامه اصلا تمام نشده بود. مورتون و جانکل بیش از حد پذیرای ایدههای خلاقانه دیگران بودند و مدام عناصر مختلفی را به صحنه اضافه میکردند و آن را تغییر میدادند و بازیگران و گروه سازنده نیز درگیر این فرآیند میشدند. بیشتر فیلم در یک کارخانه سیمان متروک در کارولینای شمالی و در آب و هوایی گرم و مرطوب فیلمبرداری شد. بازیگران اصلی احساس میکردند که به آنها خیانت شده است، زیرا پروژه به شدت تغییر کرده بود و صحنه فیلمبرداری مدام عوض میشد. نویسندگانی که قبلا اخراج شده بودند، دوباره و درست قبل از فیلمبرداری صحنهها سر کار آمدند تا داستان را بازنویسی کنند.
به نظر میرسید هیچکس مسئول این آشفتگی نیست. مورتون و جانکل با هم بحث و مشاجره داشتند و دستورات متناقضی اتخاذ میکردند. بازیگران و گروه، آنها را مقصر این هرج و مرج میدانستند. حتی چندین استریپر محلی برای رقصیدن در صحنه کلوپ شبانه استخدام شدند اما برخی از نماها خیلی واضح بودند و باید حذف میشدند. هاسکینز و لگوئیزامو شروع به نوشیدن الکل بر سر صحنه فیلمبرداری کردند و بر وخامت اوضاع افزودند.
بودجه فیلم با پایان فیلمبرداری تمام شد اما این پروژه همچنان با یک مرحله طولانی پس از تولید روبهرو بود. کارگردانان از فرآیند تدوین محروم شدند و جلوههای بصری پس از یک سال تکمیل شد. البته بسیاری از این جلوهها حتی در آن زمان نیز قدیمی به نظر میرسیدند.
تبدیل شدن به یک مکتب فکری
«برادران سوپر ماریو» سرانجام در می ۱۹۹۳ اکران و از نظر کارشناسی و تجاری با شکست مواجه شد. سیسکل و ایبرت فیلم را کوبیدند و آن را در لیست بدترین آثار سال قرار دادند. «پارک ژوراسیک» ماه بعد اکران شد و تماشاگران را با دایناسورهایی که واقعی به نظر میرسیدند شگفتزده کرد و در نهایت بیش از یک میلیارد دلار فروش داشت (در حالی که بودجهاش تقریبا با «برادران سوپر ماریو» یکسان بود). باب هاسکینز در چندین مصاحبه از این فیلم به عنوان بدترین پروژهای که تا به حال کاز کرده نام برد و بارها از آن انتقاد کرد. دنیس هاپر گفت که این فیلم مانند یک کابوس بود و اعتراف کرد که فقط به خاطر پول این کار را انجام داده است اما جان لگوئیزامو در بیستمین سالگرد این اثر در سال ۲۰۱۳ کمی محتاطتر بود و به گذشته خود و این فیلم افتخار کرد.
«برادران سوپر ماریو» طی سالهای گذشته طرفداران زیادی پیدا کرده و بسیاری از آنها ادعا میکنند که این فیلم آنقدر بد است که دوستش دارند. بعضی دیگر نیز واقعا از فیلم لذت میبرند یا حداقل از آن به عنوان نوستالژی دوران کودکی خود یاد میکنند. نینتندو برای چندین دهه از ساخت اقتباسهای لایواکشن فاصله گرفت و در نهایت با «پوکمون: کارآگاه پیکاچو» در سال ۲۰۱۹ که فیلمی بهتر و موفقتر بود به این عرصه بازگشت. آنها در ژانویه ۲۰۱۸ شایعات مبنی بر تولید انیمیشن جدید «برادران سوپر ماریو» را تایید کردند.
اما دیگر استودیوها در این مدت کوتاه نیامدند و فیلمهایی مانند «مبارز خیابان» در سال ۱۹۹۴ و «مورتال کمبت» در سال ۱۹۹۵ بر اساس بازیهای مبارزهای ساخته شدند و فیلمهای بیشتری در ادامه منتشر خواهند شد. اولین اثر موفقی که بر اساس یک بازی ساخته شد، «لارا کرافت: مهاجم مقبره» در سال ۲۰۰۱ بود. البته نقدهای این اثر به طور کلی بدتر از ماریو بودند. با این حال، دهها فیلم دیگر از بازیهای ویدیویی در دست ساخت هستند و به همین دلیل باید گفت که «برادران سوپر ماریو» به دور از افتضاح خود، صرفا آغازگر این دوران و به نوعی، یک مکتب فکری بوده است.
منبع: movieweb