سینما

چرا پایان سریال «آشنایی با مادر» بعد از این همه سال همچنان بحث‌برانگیز است؟

معمولاً وقتی کسی آرمان‌های تخیلی درباره‌ی عشق و عاشقی دارد، در نکوهش او می‌گویند: «زندگی مثل داستان‌های عاشقانه نیست.» سریال آشنایی با مادر داستان عاشقانه‌ای است که این وصله‌ها به آن نمی‌چسبد.

این سریال از همان ابتدای کار یک جور نقد و ساختارشکنی درباره‌ی انتظارات بیش‌ازحد آرمان‌گرایانه درباره‌ی عشق بود، چون شخصیت اصلی آن، تد موزبی (Ted Mosby)، دقیقاً خودش چنین نوع آدمی است و سریال در طول ۹ فصل و ۲۰۸ اپیزودش به شکل‌های مختلف هم به خودش و هم به مای بیننده نشان می‌دهد که چرا دغدغه‌ی بعضاً جنون‌آمیز او برای پیدا کردن نیمه‌ی گمشده‌اش با واقعیات زندگی جور نیست.

ولی این وسط یک تناقض بزرگ وجود دارد: ما در فصل اول می‌بینیم که تد دارد این داستان را برای فرزندانش تعریف می‌کند. کل سریال یک فلش‌بک بزرگ و طولانی است. از اسم سریال و شیوه‌ی روایتش مشخص است که تد آن نیمه‌ی گمشده را پیدا کرده است و با او به خوشبختی رسیده است؛ بنابراین هیچ‌کدام از این روابط عاشقانه‌ای که در سریال می‌بینیم، از اول قرار نبوده رابطه‌ی درست برای او باشند.

این تناقض همیشه در قلب سریال وجود دارد: انگار سریال در آن واحد هم در حال حمایت از آرمان‌های عاشقانه و کمال‌گرا است، هم در حال دست انداختنشان.

ولی این تناقض در آخرین اپیزود سریال به شکلی غافلگیرکننده رفع می‌شود. مای بیننده متوجه می‌شویم که موضع سریال در زمینه‌ی آرمان‌های عاشقانه نه‌تنها موضع حمایت است، بلکه این حمایت حتی از آن چیزی هم که فکرش را می‌کردیم محافظه‌کارانه‌تر است.

تابلو شاسی لولو مدل سریال HOW I MET YOUR MOTHER کد B19

در ادامه‌ی مطلب خطر لو رفتن داستان وجود دارد

در پایان متوجه می‌شویم آن «مادر»ی که اسمش در عنوان سریال دیده می‌شود، صرفاً یک ابزار داستانی بود، یک جور عامل ردگم‌کنی برای این‌که انتظارات غلط در ما ایجاد کند. این مادر در فصل ۹ سریال معرفی می‌شود. ۸ فصل برای دیدن او زمینه‌سازی شده بود. این انتظارات در حدی زیاد بود که شاید خیلی‌ّها فکر می‌کردند مادر هرکه که باشد، ناامیدکننده ظاهر خواهد شد. ولی او در کمال ناباوری حتی از آن چیزی که هواداران سریال فکر می‌کردند دوست‌داشتنی‌تر از آب درآمد.

در فصل ۹ سریال ما منتظر این هستیم که در آخرین اپیزود تد و فرزندانش و شخصیت مادر را به‌عنوان یک خانواده در کنار هم ببینیم. حتی انتظار داریم این وسط یک شوخی دوستانه درباره‌ی پرحرفی تد مطرح شود. اما در یک غافلگیری داستانی شوکه‌کننده متوجه می‌شویم که شخصیت مادر شش سال است که بر اثر بیماری مرده است.

همان‌طور که فرزندان تد خاطرنشان می‌کنند، تد این همه در حال داستان تعریف کردن بوده، ولی شخصیت مادر به‌ندرت در داستان حضور دارد. کل داستان او درباره‌ی عشق پنهانی‌اش به عمه رابین بوده است، یکی از شخصیت‌های ثابت سریال که تد در فصل اول یک دل نه صد دل عاشق او می‌شود، شانسش را با او خراب می‌کند، دوباره دلش را به دست می‌آورد و در آخر آن دو به‌خاطر خواسته‌های متفاوت (تد بچه می‌خواهد، ولی رابین نه)، دوستانه از هم جدا می‌شوند و برای هم دوست‌های خوب باقی می‌مانند.

بیشتر بخوانید
۱۱ انیمیشن برتر که در آن‌ها شخصیت‌های انسانی به حیوانات تبدیل می‌شوند

فرزندان تد پس از اعلام این‌که از حس درونی پدرشان خبر دارند، به او می‌گویند که برود سراغ عمه رابین. آخرین صحنه‌ی سریال تد را نشان می‌دهد که با شیپور فرانسوی آبی پایین پنجره‌ی رابین ایستاده و به او لبخند می‌زند. رابین نیز با لبخندش استقبال او را از این تصمیم نشان می‌دهد. بالاخره دل به دلدار رسید.

مای بیننده گول خوردیم. ۹ فصل فکر می‌کردیم این داستان درباره‌ی این است که چطور شخصیت مرموز مادر می‌آید و تد را از بلاتکلیفی و تنهایی نجات می‌دهد. ولی در آخر معلوم می‌شود که این داستان از اول درباره‌ی عشق تد و رابین بوده است.

این پایان به‌درستی خشم بسیاری از طرفداران سریال را برانگیخت. این خشم چند دلیل داشت:

  • با شخصیت مادر بسیار بی‌رحمانه رفتار شد. او عملاً نقش دستگاه فرزندسازی تد را ایفا کرد و بعد از داستان حذف شد تا تد و رابین بدون پیچیدگی به هم برسند.
  • کل فصل ۹ به عروسی رابین و بارنی اختصاص داده شده است. ولی در جریان دو اپیزود آخر این دو به‌شکلی غیردراماتیک و پیش‌پاافتاده از هم طلاق می‌گیرند و رابین هم به‌کلی از گروه دوستی پنج‌نفره‌یشان کنار می‌کشد، چون بودن در کنار معشوقه و شوهر سابقش بیش‌ازحد دردناک است.
  • تا قبل از دو اپیزود آخر، اپیزودهای زیادی به این موضوع اختصاص داده شده بود که چرا تد و رابین به درد هم نمی‌خورند. حتی در یکی از اپیزودها قبل از عروسی رابین و بارنی، صحنه‌ای نمادین را می‌بینیم که در آن رابین به سمت آسمان پرواز می‌کند، به نشانه‌ی این‌که تد واقعاً از او دل کنده است.

عاملی که قضیه را پیچیده‌تر می‌کند این است که این پایان در فصل ۲ سریال فیلم‌برداری شده بود. یعنی از یک طرف سازندگان از اول می‌دانستند که مادر خواهد مرد و تد و رابین قرار است به هم برسند و این پایان صرفاً یک حرکت تصادفی برای شوکه کردن مخاطب نبوده است؛ از طرف دیگر با توجه به این‌که این پایان در فصل ۲ تعیین شده، به‌نوعی باعث محدودیت سازندگان شده و آن‌ها را مجبور کرده به پایانی وفادار بمانند که بعد از سال‌ها توسعه‌‌ی شخصیت دیگر منطقی یا مناسب به نظر نمی‌رسد.

سوال اینجاست که آیا با درنظر گرفتن همه‌چیز، این پایان برای سریال قابل‌دفاع به نظر می‌رسد؟ یا از بیخ و بن یک پایان بد است؟

جواب این سوال برمی‌گردد به همان نکته‌ای که در ابتدای متن مطرح شد: آشنایی با مادر همیشه سعی داشته واقع‌گرا و چندصدایی باشد. منظور ازچندصدایی این است که هیچ‌وقت سعی نداشته به یک نوع جهان‌بینی وفادار باشد و همیشه این را در نظر داشته که وقتی پای روابط انسانی درمی‌آید، هر نوع اتفاق یا پیش‌فرضی ممکن است.

بیشتر بخوانید
۱۰ پرنسس قدرتمند دیزنی از ضعیف‌ترین تا قوی‌ترین

به‌عنوان مثال، ما در سریال شخصیت لیلی و مارشال را داریم: این دو نماینده‌ی عشق در سنتی‌ترین حالت خود هستند. آن‌ها در کل زندگی‌شان فقط با هم بوده‌اند، فقط با هم می‌مانند و آنقدر با هم جورند که واقعاً نمی‌توان آن‌ها را با کس دیگری تصور کرد. آن‌ها در اول جوانی موفق شدند آن عشق رویایی را پیدا کنند و چالش‌هایی هم که با آن‌ها مواجه می‌شوند، بسیار واقعی و ملموس هستند: مشکلات مالی، درگیر روزمرگی شدن، فدا شدن فرصت‌های شغلی به‌خاطر تعهد به همسر، حل شدن در یکدیگر در حدی‌که احساس می‌کنند هویت خودشان در حال از بین رفتن است و…

اگر آشنایی با مادر سریال سطح‌پایین‌تری بود، شاید یک قوس داستانی درباره‌ی خیانت لیلی به مارشال یا برعکس برای آن پی‌ریزی می‌شد. ولی سریال می‌داند که این شخصیت‌ها برای جالب بودن نیاز به این خرده‌پیرنگ‌های دراماتیک و گزاف ندارند. آن‌ها یک زوج متعهد هستند و مشکلات مربوط به زوج‌های متعهد را هم دارند و همین کافی است.

از طرف دیگر شخصیت رابین و بارنی را داریم که همیشه از بودن در بستر یک رابطه‌ی متعهد واهمه داشته‌اند، ولی سریال هیچ‌گاه ترس این شخصیت‌ها از تعهد را به شکل عاملی که باعث می‌شود لایق عشق و محبت نباشند به تصویر نمی‌کشد. این دو هم عاشق یکدیگر می‌شوند. شاید جنس عشق‌شان شبیه به عشق لیلی و مارشال نباشد، ولی به همان اندازه ارزشمند و قابل‌احترام است. منتها سریال می‌داند که برای اشخاصی که مشکل تعهد دارند یا دائماً در تحرک‌اند یا کارشان برایشان در درجه‌ی اول اهمیت قرار دارد، عشق به تنهایی کافی نیست و این عدم تعهد و عدم سکون روزی مشکل‌ساز می‌شود. این مشکل را هم در طلاق رابین و بارنی بعد از سه سال مشاهده می‌کنیم. این طلاق به‌خاطر عدم وجود عشق اتفاق نمی‌افتد، صرفاً‌ مشکل کار رابین است که باعث می‌شود برای بارنی وقت کافی نداشته باشد و به‌خاطر نیاز به جابجایی زیاد بین مکان‌های مختلف، استقلال بارنی را هم از او گرفته است. به قول خود بارنی: «این یه ازدواج شکست‌خورده نبود؛ یه ازدواج موفق بود که سه سال طول کشید.» صرفاً باید با این حقیقت مواجه شد که برای اشخاصی که مشکل تعهد دارند، بودن در یک رابطه‌ی متعهد از نوع تک‌همسری مناسب نیست. اگر آشنایی با مادر یک سریال خانواده‌پسند یا محافظه‌کار نبود، احتمالاً بارنی و رابین برای نجات ازدواج‌شان پیشنهاد روی آوردن به پولی‌آموری (Polyamory) را مطرح می‌کردند (و احتمالاً شکست می‌خوردند).

در آخر خود تد را داریم که در زندگی‌اش با خیلی‌ها رابطه برقرار می‌کند، ولی واقعاً عاشق دو نفر می‌شود: یکی تریسی (همان مادر) و یکی هم رابین. برای شخص تد این عشق همیشه آن حالت آسمانی و «پیدا کردن نیمه‌ی گمشده» و «قرار است تا ابد با هم خوش‌بخت باشیم» را دارد، ولی فرقش این است که رابین نمی تواند با این درجه از رمانتیک‌گرایی ارتباط برقرار کند، ولی تریسی چرا. برای همین است که رابطه‌ی تد و تریسی به همان عشق آسمانی تبدیل می‌شود که همیشه دنبالش بود، ولی آن حسی که به رابین داشت هم با این حس فرقی نداشت. صرفاً حس رابین متقابل نبود. ولی این دو فرصت پیدا می‌کنند تا صرفاً به‌خاطر سال‌ها در کنار هم بودن به عشقی بالغانه‌تر و منطقی‌تر دست پیدا کنند که در پایان سریال شاهد به نتیجه رسیدن آن‌ها هستیم.

بیشتر بخوانید
۲۵ فیلم‌ و انیمیشن کودکانه برتر که باید تماشا کنید

قابل‌درک است که چرا بعضی از هواداران سریال می‌گویند سریال با شخصیت مادر بد تا کرد. ولی اگر از بطن سریال و قفس روایی آن فراتر برویم و به زندگی تد و رابین و تریسی به‌عنوان نماینده‌ای از آدم‌های واقعی نگاه کنیم، اتفاقی که این وسط افتاد کاملاً منطقی است:‌

۱. یک مرد در جوانی عاشق زنی می‌شود.

۲. آن زن ابتدا او را پس می‌زند، ولی به‌مرور خودش هم دلباخته می‌شود.

۳. این دو به‌خاطر خواسته‌های متفاوت – و با این‌که همدیگر را دوست دارند – از هم جدا می‌شوند.

۴. به‌عنوان دوست در زندگی یکدیگر باقی می‌مانند و سایه‌ی رابطه‌ی قبلی‌شان روی همه‌ی رابطه‌های جدید سایه می‌اندازد. (یعنی دوست بودنشان ایده‌ی خوبی نیست، ولی واقعاً نمی‌توانند از زندگی هم خارج شوند.)

۵. آن زن با بهترین دوست مرد ازدواج می‌کند؛ مرد بالاخره از او دل می‌کند و در نگاه اول عاشق زنی می‌شود که به‌مراتب با او تناسب بیشتری دارد

۶. رابطه‌ی زن فرو می‌پاشد، ولی رابطه‌ی مرد به‌خاطر تناسب بالا پابرجا می‌ماند، تا این‌که همسر او به‌شکلی تراژیک از دنیا می‌رود.

۷. پس از سال‌ها بالا و پایین شدن، این مرد و زن دوباره در میان‌سالی همدیگر را پیدا می‌کنند، چون عشق‌شان هیچ‌وقت از بین نرفته بود؛ صرفاً اکنون دو شخص متفاوت هستند.

ماگ طرح How I Met Your Mother مدل M1672

اگر از این منظر به پایان سریال نگاه کنیم، می‌توان گفت با پایانی بسیار پخته طرفیم؛ در واقع پایانی که شاید برای یک سریال رمانتیک کمدی زیادی پخته باشد. این خط داستانی آنقدر از حقیقت و احساسی عمیق پیرامون زندگی حرف می‌زند که انگار متعلق به یک رمان کلاسیک روسی یا فیلم فاخر فرانسوی است. ولی دقیقاً ژانر سریال باعث شده که این لحظه‌ی احساسی  عمیق آنطور که باید و شاید به بار ننشیند.

بزرگ‌ترین مشکل لحن و آهنگ روایی است. اگر سازندگان سریال چنین پایانی برای آن مدنظر داشتند، باید فصل ۹ را طور دیگری می‌نوشتند. فصل ۹ سریال بیش از حد متمرکز روی عروسی رابین و بارنی است. اگر آن حجم عظیم اتفاقاتی که در دو اپیزود آخر می‌افتند، کمی بین اپیزودهای دیگر پخش می‌شدند، شاید این پایان اینقدر توی ذوق نمی‌زد.

بیشتر بخوانید
۱۰ شخصیت بامزه فاز اول دنیای سینمایی مارول

اساساً مشکل همین است: در کل فصل ۹ زمینه‌سازی پیرامون این موارد انجام می‌شود:

– رابین و بارنی قرار است به هم برسند

– تد موفق می‌شود بالاخره از رابین دل بکند

– تد قرار است با شخصیت مادر به خوشبختی ابدی برسد

اما در ۲ اپیزود آخر کل این اتفاقات از اهمیت ساقط می‌شوند و باز می‌گردیم به همان داستان قدیمی عشق تد به رابین که تا حالا بارها جواب ندادنش از جانب خود شخصیت‌ها به ما ثابت شده بود. این پایان از لحاظ مفهومی قابل‌دفاع است، ولی از لحاظ روایی خیر.

بنابراین مشکل پایان سریال لزوماً خود پایان نیست، بلکه نحوه‌ی رسیدن به آن است. درست است که سازندگان می‌توانستند با یک پایان خوش و قابل‌انتظار همه را راضی نگه دارند، ولی نمی‌توان کتمان کرد که پایان فعلی سریال پیچیدگی احساسی زیادی به آن اضافه می‌کند، طوری‌که اگر سریال را برای بار دوم تماشا کنید، بسیاری از صحنه‌ها بین بارنی، تد و رابین معنی متفاوتی پیدا خواهند کرد. در هر صورت اگر سریال یک پایان خوش کلیشه‌ای داشت، آن نکته‌ای که فرزندان تد در آخر سریال خاطرنشان کردند برای خود ما هم سوال می‌شد: اگر هدف از تعریف کردن این داستان صرفاً توصیف چگونگی آشنایی با مادر بچه‌ها بود، پس چرا رابین اینقدر حضورپررنگی در آن دارد؟‌ از این لحاظ باید به هوشمندی سازندگان سریال تبریک گفت که فکر اینجای کار را کرده بودند.

فقط ای‌کاش فرزندان تد موقع تشویق کردن پدرشان به برقراری رابطه با عمه رابین اینقدر مشتاق به نظر نمی‌رسیدند. شاید بزرگ‌ترین مشکل پایان همین باشد. اگر حرف حساب فرزندان تد این بود که «پدر جان، ما قرار است به زودی مستقل شویم، تو هم به اندازه‌ی کافی برای مامان عزاداری کردی. عمه رابین می‌تواند جای خالی او را برای تو پر کند. مشخص است همدیگر را دوست دارید. ما به‌عنوان فرزندانت تو را تشویق می‌کنیم با او وارد رابطه شوی»، شاید زیبایی و عمق احساسی نهفته در پایان سریال بیشتر به چشم می‌آمد. ولی وقتی فازشان این است: «بابا تو اصلاً از اول عاشق عمه رابین بودی. مامان این وسط چی‌کاره‌ست. برو تو کارش»، کل ماجرا بسیار زننده به نظر می‌رسد.

از این نظر آشنایی با مادر نشان می‌دهد وقتی پایان یک داستان را به‌شکلی سفت و سخت از سال‌ها قبل تعیین کنید و حاضر نباشید آن را متناسب با توسعه و تغییر ارگانیک شخصیت‌ها و پیرنگ داستان تغییر دهید، داستان‌تان چه ضربه‌ی بزرگی می‌خورد. آشنایی با مادر می‌توانست به یکی از «حال‌خوب‌کن‌»ترین سریال‌های تمام دوران تبدیل شود، ولی به نظر می‌رسد همیشه زیر سایه‌ی پایان بحث‌برانگیزش باقی بماند.

 

دیدگاهتان را بنویسید

دکمه بازگشت به بالا