در فیلمها و فرنچایزهای محبوب سینمایی و تلویزیونی زیاد عجیب نیست که یک شخصیت شرور تبدیل به شخصیت محبوب طرفداران شود. تماشای این شخصیتها، چه زادهی شرایط باشند و چه تعادل اخلاقی نداشته باشند، میتواند جذاب و هیجانانگیز باشد. اینکه آدم بدها محبوب شوند میتواند به این منجر شود که زمان بیشتری در فرنچایز داشته باشند، و این باعث میشود که دچار تغییرات داستانی و رشد شخصیتی شوند.
مجموعه فیلمهای بزرگی چون «جهان سینمایی مارول» (Marvel Cinematic Universe) یا «جهان انیمیشنی دیسی» (DC Animated Universe) دو نمونهی عالی هستند، چرا که هر دو از طریق فیلمهای بلند و کوتاه دنبالهدار، شخصیتها را به داستان برمیگردانند. در نتیجه، شخصیتهای شرورشان ممکن است به خاطر مصلحت عموم تغییر جبهه دهند، و این باعث میشود که در مواجهه با خطرات بزرگتر، تبدیل به قهرمان شوند. این یکی از دلنشینترین اتفاقاتی است که از نگاه تماشاگر میتواند برای یک شخصیت شرور بیفتد.
۱۰. باکی بارنز کنترل زندگیاش را به دست گرفت
یکی از بهترین داستانهای رستگاری در «جهان سینمایی مارول» دربارهی باکی بارنز است. بهترین دوست سابق استیو راجرز که به دست هایدرا تبدیل به قاتلی تحت کنترل شده بود و برای آسیب رساندن به میلیونها نفر از او استفاده میکردند. اگرچه باکی دههها در قالب سرباز زمستان زندگی کرد، اما وقتی در «کاپیتان آمریکا: جنگ داخلی» (Captain America: Civil War) فرصتی در اختیارش قرار میگیرد، مشتاق است که زندگیاش را عوض کند.
باکی وقتی آزاد شد، به واکاندا رفت تا برنامهنویسی سرباز زمستانش را پاک کند. پس از موفقیت، او یکی از اولین همدستان استیو در «انتقامجویان: جنگ ابدیت» (Avengers: Infinity War) شد، و نقشی کلیدی در نبرد پس از آن دارد. شاید نقش قهرمان هنوز برای او جدید باشد، اما در آن به موفقیت دست یافته است.
۹. هارلی کوئین با خودش روراست است
هارلی کوئین، شریک خاص جوکر، با خشونت و ارتکاب جرم غریبه نیست. نسخهی لایو اکشن او در «جوخهی انتحار» (Suicide Squad) محصول سال ۲۰۱۶ مجبور شد دنیا را نجات دهد، اما تا زمان پایان رابطهاش در «پرندگان شکاری» (Birds of Prey)، خود واقعیاش را نشان نمیدهد. او در این فیلم از سوی یک رئیس جنایتکار تسخیر میشود، اما با دیگر زنان قدرتمند گاتهام همکاری میکند.
داستان جالب، پرانرژی و پر از اکشن است. بر حسب تصادف، تمام این ویژگیها هارلی را توصیف میکنند که سعی دارد با خودش صادق باشد. با اینکه این شخصیت شرور هنوز هم گاهی به شیوههای غیرقهرمانانهای عمل میکند، اما دارد یاد میگیرد که به اطرافیانش اهمیت دهد و سعی کند کار درست را انجام دهد. این شامل متوقف کردن جنایتکاران دیگر چون بلک ماسک، و نجات جان کاساندرا کین میشود.
۸. لکس لوتر طرف برنده را انتخاب میکند
لکس لوتر معروف به این است که همیشه طرف پرمنفعتتر را برمیگزیند. او شخصیتی است که موفقیت و بقای خودش برایش در الویت است، و این ویژگی را در انیمیشن «لیگ عدالت تاریک نبرد آخرالزمان» (Justice League Dark: Apokolips War) نیز حفظ میکند. این فیلم پایانی افسانهای بر چند فیلم انیمیشن است، و اعمال خشن سویهی تاریکی را پنهان نمیکند.
لکس یکی از معدود کسانی است که از نابودی زمین جان سالم به در میبرد، و از موقعیتش در ارتش دارکساید استفاده میکند تا به قهرمانان اطلاعات بدهد. مأمور آنان در داخل، متوجه لکس میشود و او بهشان کمک میکند تا به Apokolips نفوذ کنند. این نقطهی عطفی در شخصیت اوست، چرا که تصمیم میگیرد زندگی خود را برای مصلحت عموم به خطر بیندازد.
۷. ابرذهن یا کلهکدو همیشه ویژگیهای یک قهرمان را داشت
فیلم «ابرذهن» (Megamind) از دریم ورکس، تنوع جالبی در داستانهای کلاسیک ابرقهرمانان است. ابرذهن یک نابغهی شیطانی و یک ابرشرور است که به ندرت موفق میشود، اما وقتی آخرین نقشهاش منجر به مرگ قهرمان، مترومن، میشود، اوضاع تغییر میکند.
ابرذهن بهسرعت متوجه میشود که زندگیاش بدون وجود یک دشمن قهرمان، بیهدف است، و قهرمانی جدید میسازد که از شهرشان محافظت کند. هر چند وقتی قهرمان جدیدش به این نتیجه میرسد که شرور بودن جالبتر است، ابرذهن متوجه خطاهایش میشود و سعی میکند شهر را نجات دهد. او در این مسیر عاشق میشود، دوستان جدید پیدا میکند، و یاد میگیرد که بدون شرور بودن هم میتواند موفق شود.
۶. لوکی سعی میکند دنیا را نجات دهد
یکی از بدنامترین شخصیتهای شرور جهان سینمایی مارول، لوکی، برادر ثور است. لوکی زمان زیادی در جهان سینمایی مارول حضور داشته و از زمان اولین حضورش، نقش شخصیت منفی را بر عهده گرفته است. اگرچه نقشههای لوکی همیشه خنثی میشود، اما او همچنان هر کسی را که سر راهش قرار گیرد فریب میدهد، از جمله کسانی که در «ثور: رگناروک» (Thor: Ragnarok) میبیند؛ فیلمی که در آن بالاخره افکار قهرمانانهتری پیدا میکند.
وقتی لوکی به آزگارد برمیگردد تا به ثور در شکست خواهرشان هلا کمک کند، فیلم چهرهی جدیدی از او نشان میدهد. او در نبرد نهایی در کنار ثور و دوستانش میجنگد و تصمیم میگیرد خانهی ویرانش را با مردمش رها کند. او در «انتقامجویان: جنگ ابدیت» به این فداکاریهای قهرمانانه ادامه میدهد و علیرغم خطری که جانش را تهدید میکرد، سعی میکند جلو تانوس را بگیرد.
۵. ونوم گونهی انسانها را انتخاب میکند
ونوم، از یک نژاد بیگانه که در ابتدا به زمین فرستاده شده بود تا سیارهای را پیدا کند که بتوان ساکنانش را بلعید، تبدیل به همراه ارزشمندی برای روزنامهنگاری به نام ادی بروک میشود. هر دوی آنها میزبان نژادی بیگانه میشوند اما سریع تبدیل به دشمنان کارلتون دریک و سازمانش میشوند که روی انسانها و بیگانگان آزمایش میکرد.
بیشتر فیلم ونوم را مشتاق تمام کردن مأموریتش نشان میدهد، اما او به خاطر زمانی که با ادی بروک گذرانده بود، نظرش تغییر میکند. تجربیات جدیدش او را مشتاق کمک به حفاظت زمین در برابر همنوعانش میکند. ادی و ونوم پس از اینکه دریک را شکست دادند، ارتباط خود را حفظ میکنند و جلو جنایتهای سانفرانسیسکو را میگیرند.
۴. رازهای سوروس اسنیپ ورق جنگ را برمیگرداند
در فرنچایز «هری پاتر» (Harry Potter)، شخصیت سوروس اسنیپ همیشه در زندگی دانشآموزان حضوری شوم داشت. شخصیت سرسخت و نگاه دقیقش همیشه سد راه نقشههای هری بود، و در بیشتر فرنچایز به نظر میرسید که نیت بدی دارد، مخصوصاً چون او مسئول مرگ دامبلدور است. بنابراین او یک شخصیت شرور به نظر میآید.
این روند در دومین فیلم «هری پاتر و یادگاران مرگ» (Harry Potter and the Deathly Hallows) تغییر میکند؛ اسنیپ کشته میشود و خاطراتش را برای هری باقی میگذارد. این خاطرات نشان میدهند که اسنیپ یک مأمور دوجانبه برای محفل ققنوس بوده، و نقشی کلیدی در نبردشان علیه ولدمورت داشته است.
۳. عقل دکتر اکتاویوس سر جایش برمیگردد
جهان سینمایی مارول در فیلم «مرد عنکبوتی: راهی به خانه نیست» (Spider-Man: No Way Home) وارد مفهوم مولتیورس شد و این فیلم شاهد بازگشت شخصیتهای بسیاری از فرنچایزهای قبلی «مرد عنکبوتی» بود. یکی از شخصیتهایی که برگشت، اوتو اکتاویوس یا دکتر اختاپوس است، که ذهنش توسط هوش مصنوعی اعضای مکانیکی بدنش فاسد شده بود.
هر چند در اواسط فیلم وقتی پیتر پارکر اکتاویوس را از شر کنترل اعضای بدنش نجات میدهد، عقل او سر جایش برمیگردد. این شخصیت شرور بلافاصله خوشحالتر میشود و هنگام رویارویی نهایی گروه با گرین گابلین، تصمیم میگیرد به مرد عنکبوتی کمک کند.
۲. گرو خانوادهاش را به نقشههای شیطانیاش ترجیح میدهد
فیلم «من نفرتانگیز» (Despicable Me) در میان خانوادهها محبوب است و دلیل خوبی هم دارد. داستان حول محور گرو، ابرشرور شیطانی، میچرخد که در تلاش برای دزدیدن ماه، سه دختر یتیم را به فرزندی قبول میکند. با اینکه دخترها قرار است ابزاری برای رسیدن به اهدافش باشند، اما گرو با هر یک از آنها پیوندی برقرار میکند و تقریباً موفقیت نقشهاش را قربانی میکند تا به نمایش رقص دخترها برسد.
در انتهای فیلم، او ماه دزدیدهشده را با امنیت دخترها معاوضه میکند، و تصمیم میگیرد که از شرارت فاصله گرفته و روی خانوادهی جدیدش تمرکز کند. در دنبالهی فیلم، «من نفرتانگیز ۲»، گرو مأموری مخفی میشود که شرورها را متوقف میکند، و در عین حال پدری بامسئولیت نیز هست.
۱. مالفیسنت سعی میکند اشتباهش را جبران کند
«مالفیسنت» (Maleficent) دیزنی یک بازگویی لایو اکشن از داستان زیبای خفته است، اما از دیدگاه مالفیسنت شرور روایت میشود. مالفیسنت با گذر داستان، شاهدخت آرورا را طلسم میکند که انگشتش را با یک چرخ نخریسی زخم کند و به خوابی ابدی فرو رود. این طلسم قرار است در شانزدهمین روز تولد شاهدخت اجرا شود، و مالفیسنت در حالیک ه از دور بزرگ شدن آرورا را تماشا میکند، به دخترک علاقهمند میشود.
مالفیسنت پس از اینکه میفهمد نمیتواند به آرورا آسیبی بزند، هر کاری از دستش برمیآید میکند تا طلسم را بشکند. او وقتی در همهچیز شکست میخورد، بوسهای بر پیشانی آرورای خفته میزند. این حرکت شیرین و مادرانه آرورا را بیدار میکند، و همزمان هم شاهدخت را نجات میدهد و هم به او نشان میدهد که مالفیسنت چقدر او را دوست دارد.
منبع: cbr