سینما

چرا بهترین فیلم‌های کودکانه‌ همیشه غم‌انگیزند؟

اکثر ما اولین ‌باری که با یک انیمیشن یا فیلم سینمایی اشک ریختیم را به یاد می‌آوریم. پدیده‌ی حیرت‌انگیزی است که احساسات انسان تحت‌تاثیر عکس‌های متحرک قرار می‌گیرد. جریحه‌دار شدن احساسات شما اما تصادفی نیست بلکه از سوی تیم سازنده، نوشته شده، برنامه‌ریزی شده و به‌صورت هدفمند در فیلم قرار داده شده است. در نتیجه، مخاطب هدف – به‌ویژه کسانی که در مواجهه با فیلم‌های غم‌انگیز و تراژیک ضعف دارند – با این رویدادهای تیره‌‌وتار ارتباط برقرار می‌کنند. فیلم‌ها اغلب مبتنی بر فرمول‌های مشخصی هستند و همه‌چیز از یک نقشه آغاز می‌شود؛ نقشه‌ای برای روایت یک قصه و معمولا هرکسی دیدگاه خاصی نسبت به آن قصه دارد و به برداشت‌ متفاوتی می‌رسد. اما هدف از فیلم‌های کودکانه‌ی غم‌انگیز چیست و سازندگان به دنبال چه چیزی هستند؟

انیمیشن‌ها و فیلم‌های کودکانه، طیف گسترده‌ای از احساسات مختلف را در کودک زنده می‌کنند. آن‌ها می‌توانند اغراق‌آمیز و آغشته به کمدی اسلپ استیک باشند یا به‌ شکل هنری و حتی فلسفی‌تری به مخاطب هدف خود نزدیک شوند. آثار نوع دوم، بیشتر اوقات حقایق دنیای واقعی را تحریف نمی‌کنند؛ همان دنیایی که کودک در بزرگسالی به آن قدم می‌گذارد و متوجه خواهد شد که چندان رنگارنگ نیست. شاید به همین دلیل است که فیلم‌ها وجود دارند. برای قرن‌ها ما در جستجوی دلایلی بوده‌ایم که چرا به تراژدی علاقه‌مند هستیم. ارسطو، فیلسوف بزرگ یونان باستان پاسخ این سوال را می‌دهد: «نمایشنامه‌های تراژیک می‌توانند روح را تطهیر (پاک‌سازی) و به ما کمک کنند تا با ابعادی از زندگی سازگار شویم که [در حالت عادی] نمی‌توانیم آن‌ها را با منطق درک کنیم».

چرا به دنبال تراژدی هستیم؟

فیلم‌های کودکانه‌ غم‌انگیز

شاید دلیل اصلی گرایش ما به تراژدی این است که می‌خواهیم آن را بفهمیم و با درک بهتر آن‌، راهی برای درمان و التیام دردهایمان پیدا کنیم. سخت‌ترین درسی که می‌توانید به کودک بدهید، این است که چگونه با سوگ و غمِ از دست دادن عزیزان رو‌به‌رو شود، به‌ویژه اگر این اتفاق ناگهان رخ دهد و کودک در شرایطی قرار بگیرد که به‌هیچ‌وجه برای سن‌و‌سال وی مناسب نیست. فیلم‌های کودکانه‌ی دیزنی اغلب سرشار از تراژدی و تروما هستند، بخصوص آثار کلاسیک مشهوری همچون «بامبی» (۱۹۴۲) و «شیرشاه» (۱۹۹۴)

بیشتر بخوانید
پاک‌کن خمیری فابرکاستل، پاک‌کن برقی استورم مدل باتری‌دار یا پاک‌کن استورم؟

بازی شیرشاه مخصوص PS1

فیگور طرح شیرشاه کد 1159 مجموعه 12 عددی

در شیرشاه – که اقتباسی آزاد از تراژدی مشهور ویلیام شکسپیر یعنی «هملت» است – اکثر کودکان اولین برخوردشان با تراژدی را تجربه می‌کنند، جایی که موفاسا کشته شده است و تاثیرات این مرگ بر فرزند کوچکش را مشاهده می‌کنیم. کودک، خود را در کالبد سیمبا تصور می‌کند، بچه‌شیری که رویاهای زیادی دارد، می‌خواهد رشد کند و نقش مهم‌تری در جهان داشته باشد اما چرخش تاریک قصه مسیر زندگی او را تغییر می‌دهد. شاید در یاد داشته باشید که تماشای مرگ موفاسا برای نخستین‌ بار اصلا آسان نبود، برای کودکی که عاشق جهانِ شیرشاه شده است، این اتفاق تفاوت چندانی با تروما ندارد.

اما فیلمی که باعث اشک ریختن کودکان شده، چرا تا این حد محبوب و دوست‌داشتنی است؟ زیرا به آن‌ها آموزش می‌دهد که باید در مقابل سختی‌های غیرمنتظره ایستادگی کنند، قوی‌تر باشند و از کنارشان عبور کنند. و این «هاکونا ماتاتا» چه جمله‌ی شگفت‌انگیزی است! یک نقل‌قول آفریقایی به معنای «مشکلی نیست» (به‌طور دقیق‌تر «نگران روزهای بعدی‌ات نباش» یا «هرچه بادا باد»). بی‌دلیل نیست که این ترانه‌ی شیرشاه اغلب یکی از برترین‌های دیزنی در نظر گرفته می‌شود.

با وجود این، اساسی‌ترین پیامی که فیلم به کودک آموزش می‌دهد این است که ایرادی ندارد از کنار مرگ یک عزیز عبور کند و نباید اجازه دهد تا شخصیت، آینده و زندگی‌اش تحت‌تاثیر این رویداد تلخ قرار بگیرد. این پیام مهمی است که بسیاری از ما در سنین پایین آن را درک کردیم. غم و اندوه نباید نادیده گرفته شود، نباید از کنار ترس‌ها بی‌تفاوت عبور کرد و شاید به همین دلیل است که شیرشاه یکی از بهترین فیلم‌های انیمیشنی تاریخ است، زیرا به کودک این فرصت را می‌دهد تا احساساتی را تجربه کند که والدین فکر می‌کنند برایش زود است و باید بدانید که این آمادگی اولیه برای رویارویی با اندوه، در آینده به کودک کمک شایانی می‌کند.

بیشتر بخوانید
۱۱ بازیگر زن برتر ژانر ترسناک با لقب «ملکه جیغ»

گریستن کار ناپسندی نیست

فیلم‌های کودکانه‌ غم‌انگیز

این فیلم‌ها می‌خواهند که ناراحت شویم و این احساسات را بروز دهیم. جامعه‌ی مدرن حداقل در ظاهر، رویکرد مثبت‌تری نسبت به واکنش‌های احساسی انسان دارد. شبکه‌های اجتماعی این فرصت را به شما می‌دهند تا احساسات و دیدگاه‌هایتان نسبت به یک رویداد یا حتی یک فیلم یا اثر هنری را با دیگران به اشتراک بگذارید و اغلب بازخوردهای مثبتی دریافت می‌کنید. با اینکه بعضی‌ها معتقدند این رفتارها در راستای جلب‌توجه است اما آن را باید یک اتفاق مثبت به شمار بیاوریم.

غم، احساسی است که حتی می‌توانیم آن را «تابو» توصیف کنیم. جریان اصلی اغلب به غمِ نهفته در انسان‌ها نمی‌پردازد و از سوی مردم نیز نادیده گرفته می‌شود. این مسئله در میان مردان شایع‌تر است زیرا این تفکر اشتباه وجود دارد که باید قوی‌تر باشند و آن‌ها ناراحتی‌ها و مشکلات روحی خود را بیشتر پنهان می‌کنند. اما خوشبختانه آثاری همچون «غول آهنی» (۱۹۹۹) و «بالا» (۲۰۰۹) این فرصت را در اختیار مخاطبان قرار می‌دهند تا از احساسات خود خجالت نکشد و آن‌ها را پنهان نکنند. به عبارت دیگر، این آثار شما را مجبور می‌کنند تا احساسی شوید.

تابلو شاسی طرح انیمیشن غول آهنی Iron Giant مدل M0343

شاید یکی از غم‌انگیزترین سکانس‌های تاریخ سینما، مونتاژ افتتاحیه‌ی فیلم بالا باشد که در آن سرگذشت کارل و اِلی به نمایش گذاشته می‌شود. در این افتتاحیه‌ی دراماتیک، دو کودک را می‌بینیم که در کنار هم بزرگ و عاشق یکدیگر می‌شوند، زندگی ایده‌آل خود را می‌سازند، خوشحالی و سرور را تجربه می‌کنند و ناگهان مرگ تراژیک اِلی از راه می‌رسد تا کارل به یک پیرمرد تنها تبدیل شود که دیگر زندگی برایش بی‌معنی است. بله، این یک فیلم کودکانه است اما چرا باید چه غمگین باشد؟ زیرا غم یک واقعیت است و نه یک توهم. حتی دیگر انیمیشن درخشان پیکسار یعنی «درون و بیرون» (۲۰۱۵) غم را به عنوان یکی از شخصیت‌های کلیدی قصه عرضه می‌کند.

بیشتر بخوانید
«لبخند» به چهره‌ی گیشه بازگشت (باکس آفیس هفته)

و برای ما انسان‌ها اهمیت ویژه‌ای دارد که اندوه را احساس کنیم و به همین خاطر است که این فیلم‌ها را فوق‌العاده می‌دانیم. آن‌ها غم را در آغوش می‌گیرند و چیز تازه‌ای از آن می‌سازند. همانند ققنوسی که در آتش می‌سوزد و از زیر خاکستر آن یک ققنوس دیگر به پرواز درمی‌آید. ما متوجه می‌شویم که از تجربه‌ی تاریک‌ترین تراژدی‌ها هم می‌توان به خشنودی رسید. این فیلم‌ها به ما یاد می‌دهند که چگونه با درد و رنج‌ کنار بیاییم و درک کنیم که برای بهبودی به زمان بیشتری نیاز داریم. این آثار برای ما که دنیای اطرافمان با رویدادهای تلخ و ناعادلانه پیوند خورده است، مهم‌تر هستند و اگرچه دردهای بی‌پایان ما را بیشتر می‌کنند اما یادآور می‌شوند که شرایط روزی تغییر پیدا خواهد کرد.

مرگ شخصیت‌ها در فیلم‌های کودکانه معنادار است

فیلم‌های کودکانه‌ غم‌انگیز

شخصیت‌هایی همچون ای تی، غول آهنی و حتی شارلوت (از «تار شارلوت»)، در قلب ما جایگاه ویژه‌ای دارند. آن‌هایی که تجربه‌ی تماشای این فیلم‌ها برای اولین‌ بار را از یاد نبرده‌اند، به خاطر می‌آورند که تا چه اندازه با این شخصیت‌ها ارتباط برقرار کردند. ما از آن‌ها انسان‌ بودن را یاد می‌گیریم و ناخواسته میان ما و این شخصیت‌های خیالی یک دوستی ایجاد می‌شود. ناگهان می‌بینیم که در حال تعامل با یک ربات عظیم‌الجثه، یک موجود بیگانه یا حتی یک عنکبوت هستیم. آن‌ها به ما درس‌هایی می‌دهند که می‌توانیم در زندگی واقعی به کار بگیریم اما چرا باید این موجودات دوست‌داشتنی با مرگ یا غیبت از ما گرفته شوند؟

همان‌طور که در «دامبو» (۱۹۴۱) فیل کوچک قصه از مادرش جدا می‌شود، گاهی این شخصیت‌های کم‌نظیر می‌میرند و از ما جدا می‌شوند تا دیگر فرصت ملاقات دوباره و نزدیک شدن به آن‌ها را نداشته باشیم. چرا فیلمی که برای کودکان ساخته شده است، اصلا به مقوله مرگ می‌پردازد؟ آن‌هم در شرایطی که کودک به این شخصیت‌ها وابسته شده است و آن‌ها را همچون عضوی از خانواده‌ی خود می‌پندارند؟ در فیلم «پلی به‌سوی ترابیتیا» (۲۰۰۷)، قهرمان نوجوان قصه، جسی، بهترین دوستش را در یک تصادف از دست می‌دهد. ما این تصادف را نمی‌بینیم اما جزئیات دل‌خراش آن برای ما توصیف می‌شود. این اتفاق می‌تواند هر کودکی را آشفته کند اما به ما حقایق سیاه دنیای واقعی را نشان می‌دهد؛ اینکه از آن‌ها آگاه باشیم و یک آمادگی نسبی به‌دست بیاوریم تا شاید بتوانیم آسان‌تر از کنارشان عبور کنیم. در پلی به‌سوی ترابیتیا، جسی یاد می‌گیرد که به‌واسطه‌ی خیال‌پردازی از این تراژدی عبور کند و به استقلال برسد.

بیشتر بخوانید
۱۰ فیلم ابرقهرمانی برتر برای کسانی که این ژانر را دوست ندارند

اما پیام نهایی در بطن فیلم‌های کودکانه‌ی غم‌انگیز چیست؟ هدف این است که به کودکان آموزش دهد باید روی پای خود بایستند و از اسارت تراژدی رها شوند. این فیلم‌ها در واقع یک ابزار کمکی هستند و موقعیت‌های ناگوار را به‌صورت ملایم‌تری شبیه‌سازی می‌کنند؛ و اگرچه اکثرشان در جهانی فانتزی و غیرواقعی رخ می‌دهند اما واقعی به نظر می‌رسند زیرا این دردها از دل واقعیت آمده‌اند و کودک با تماشای این آثار وادار به تفکر می‌شود. ما غم از دست دادن موفاسا، غم از دست دادن غول آهنی و مادر بامبی را حس می‌کنیم؛ این احساساتی که کودک برای یک شخصیت کارتونی دارد، واقعی است و می‌تواند از او انسان بهتری بسازد. کودک به‌تدریج یاد می‌گیرد که چگونه با غم مرگ این شخصیت‌ها کنار بیاید، درسی که در صورت وقوع هر رویداد واقعی، به او کمک می‌کند تا قوی‌تر باشد، تسلیم نشود و از نظر روحی-روانی خود را بهتر کنترل کند.

کتاب مرگ، سوگ، فقدان اثر سودابه دیداران

منبع: MovieWeb

دیدگاهتان را بنویسید

دکمه بازگشت به بالا